کالبد شکافی  روشنفکران کمونیسم در ایران

 

( حزب توده )

 

سازمان اطلاعات و جاسوسی حزب توده چه کرد ؟

 

کارنامه حزب توده :

 

قتل ، جنایت ، ترور ، سرقت ، بازی با افکار عمومی ،

 

ترویج روحیه ضد ایرانی و وابستگی به بیگانه

 

 

 

 

 

 منوچهر یزدی

 

 

بررسی وتحلیل عملکرد حزب توده زمانی معنا پیدا میکند که توان و قدرت مانور و عملیات آن را بدانیم و به همین دلیل ضروری است به یکی از عوامل قدرت این حزب که به دوام آن منجر گردید بپردازیم و آن سازمان اطلاعات و جاسوسی حزب توده بود .

 

قبلا اشاره کردم که حزب توده پس از حادثه سوء قصد به شاهنشاه  ، منحله اعلام و کوششهای آن به زیر زمین کشیده شد.. اما انچه که به دوام  و بقای حزب کمک کرد دو عامل بود  : 1 – حمایت دولت اتحاد جماهیر شوروی  2 – وجود سازمان اطلاعات و جاسوسی آ ن حزب که بوسیله دکتر کریم فروتن  اداره میشد .

 

مسئولیت سازمان اطلاعات حزب توده  در درون حزب بطور سری و به دور از اطلاع  و آگاهی افراد  در بدنه حزب بعدها به خسرو روزبه سروان اخراجی ارتش سپرده شد  . روزبه دو معاون داشت  ، اشوت شهبازیان با نام مستعار پرویز و مهندس کاظم ندیم با نام مستعار عبدالله .

 

شهبازیان سه شاخه از سازمان اطلاعات حزب را اداره میکرد : 1 – شاخه تعقیب و مراقبت  به مسئولیت  سروژ استپانیان  2 – شاخه کسب خبر  از منابع انتظامی به مسئولیت  اکبر انصاری . 3 – شاخه کسب خبر از ادارات و دوایر شهربانی و پلیس به مسئولیت  اسحاق محجوبی 

 

مهندس کاظم ندیم شاخه های زیر را اداره میکرد :

 

1 – شاخه احزاب و جمعیت ها به مسئولیت حسین مهر داد

 

2 – شاخه ادارات و مطبوعات

 

3 – شاخه اصل چهار ترومن که امریکایی بود  - سفارتخانه ها و کلیساها که زیر نظر دکتر اسماعیل بیگی اداره میشد .

 

 

این تشکیلات وسیع و گسترده که نمودار کوچکی از سیستم امنیتی و اطلاعاتی شوروی بود در همه سازمانهای کشوری و لشکری کشور نفوذ یافته و کسب خبر و اطلاعات میکرد .  در چنین شرایطی که حزب توده با تمامی قوا و با حمایت بیگانه به جاسوسی علیه مصالح و منافع ایران پرداخته بود کشور فاقد یک سازمان اطلاعاتی و یا ضد جاسوسی بود و کلیه افسران  و درجه داران رکن 2 ستاد ارتش و شهربانی و ژاندارمری نیز که به امور امنیتی میپرداختند وهمچنین کارمندان موثر  ادارات و احزاب و سازمانهای سیاسی و اجتماعی کشور تحت  نظر سازمان اطلاعاتی حزب توده بودند . نفوذ این سازمان بحدی بود  که کلیه اقدامات و اطلاعات سازمانها و  عوامل اطلاعاتی ارتش و پلیس لو میرفت و برنامه های آنان  برای ایجاد امنیت و آرامش  و مبارزه با دشمنان  میهن خنثی میگردید

 

در سال 1334 که اسناد سازمان جاسوسی حزب توده بدست  ماموران فرمانداری نظامی تهران افتاد و این لانه شرارت کشف گردید ، تمامی اطلاعات مربوط به احزاب  زحمتکشان ، ایران ، نیروی سوم ، پان ایرانیست ، فدائیان اسلام ، مجاهدین اسلام وسایر جمعیتها در بایگانی این حزب پیدا شد که توسط عوامل نفوذی حزب توده سرقت شده و در اختیار حزب قرار گرفته بود .

 

 یکی دیگر از اقدامات سازمان جاسوسی حزب توده علاوه بر کسب و جمع آوری و سرقت مدارک و اطلاعات آن بود که که با توسل به شایعه  پراکنی و دروغ پردازی و فضا سازی  به قهرمان ساختن بر خی چهره ها و یا برعکس ترور شخصیت های خوش نام و مخالف میپرداخت . لجن مال کردن اشخاص بطور سیستماتیک  یکی از روشهایی بود که حزب توده بنحو خیره کننده ای از عهده آن بر آمده بود زیرا انتشار شایعات در روزنامه های وابسته به حزب توده سبب اشاعه این شارلاتانیسم میشد  ، تاثیر این روش های غیر اخلاقی را ما در بزرگنمایی افراد متوسط حزب توده شاهد بودیم  و بر همین اساس بود که با استعداد ترین هنرمندان و نویسندگان و شاعران و یا روزنامه نویس هایی که مخالف حزب توده بودند زیر شلاق زشت ترین شایعات و شانتاژ خبری ،  بد نام میشدند ولی چنانچه شخص یا اشخاصی تسلیم این تر فند میگردیدند در مدت کوتاهی چر خهای شانتاژ  معکوس حرکت میکرد وفرد یا افراد مذکور به یک نابغه جدید تبدیل میشدند . نمونه این بازی سیاسی و غیر اخلا قی را در مورد افراد زیر شاهد بودیم   :

 

بزرگ علوی ، رسول پرویزی ، اخوان ثالث ، انور خامه ای ، خلیل ملکی ، فریدون توللی ، نادر نادر پور ، جلال آل احمد ، صادق چوبک  ، عبالحسین نوشین ، کریم کشاورز ، افراشته ، جهانگیر افکاری ، مهدی اخوان ثالث ،  مرتضی راوندی ، ابراهیم گلستان ، حسین ملک ، عبدالحسین نوشین ، خیر خواه ، خاشع  و صد ها نفر دیگر که از آ نان به عنوان نابغه های حزب توده یاد میشد و چنانچه  کسانی  از این نابغه ها از  صف حزب خارج میشدند ، بسرعت شهرت و محبوبیت شان لجن مال سیستم تبلیغاتی حزب میگردید  مانند دکتر خانلری ، صادق چوبک و رسول پرویزی   و ...

 

از شگفتی ها آن که این روشنفکران توده ای ... همه در سیستم و نظام پهلوی شاغل بودند و به آزادی قلم میزدند و کتابها و اشعار و مقالات و حتی فیلم های پر از نقد آنان منتشر میشد و از هر فرصت برای نیش و کنایه زدن و نقادی و اعتراض می پرداختند و با ز هم ناراضی بودند ...و در دل آرزوی حکومت استالینی را داشتند .

 

سازمان اطلاعات و جاسوسی  حزب توده  که در بی ارزش کردن ارزشها و تخریب اخلاقی  ید طولایی داشت از دست زدن به ترور و آدم کشی و سرقت  و آدم ربایی دریغ نداشت بعنوان مثال سرقت از بانک ملی شعبه دماوند  و بانک بازرگانی و صندوق راه آهن از جمله کابر هایی بود که زیر نظر چند روشنفکر ، مبارز سیاسی  مثل دکتر کیانوری ، دکتر فروتن  ، خسرو روزبه و دکتر اسماعیل بیگی انجام میشد .

 

ترور و کشتار  اعضای وفادار به حزب مانند حسام لنکرانی  ، محسن صالحی ، داریوش غفاری ، پرویز نوایی و فاطری از جمله اقدامات روشنفکران حزب توده بود که بدستور و طراحی خسرو روزبه توسط عاملین سازمان اطلاعات  صورت گرفت .

 

علاوه بر جنایات درون حزبی  ، ترورهای دیگری خارج از حزب انجام شد مانند قتل محمد مسعود مد یر روزنامه و احمد دهقان مدیر مجله تهران مصور که  شاخه تبلیغات حزب اتهام این جنایات را متوجه در بار میساخت  .

 

چاپ خاطرات سران حزب توده و اعترافات افراد موثر آن بویژه پس از انقلاب پرده از همه این جنایات برداشت و اینک ما میدانیم که یکی دیگر از کوشش های سازمان اطلاعات حزب توده آن بود که در گیری های مصنوعی با نیروهای انتظامی  در خیابانها بوجود آورد و از نتایج آن که کشتار افراد بیگناه و مصدوم و مجروح شدن طرفین در گیری بود بهره برداری تبلیغاتی نمایند .

 

نکته قابل توجه اینکه حزب توده  که مرتکب این همه جنایات و مفاسد میشد از زمان ترور پادشاه ایران منحله اعلام شده بود وکوشش های آنان زیر زمینی و محدود بود ولی در دوران تصدی دولت آقای مصدق ، حزب توده  نه تنها به فعالیت علنی پرداخت و اجرای قانون تادیده گرفته شد بلکه تابلو های حزب در سراسر کشور و نقاط مختلف بچشم میخورد

 

سازمان اطلاعات و جاسوسی حزب توده  تنها یک شبکه جاسوسی و آدم کشی و دروغ پردازی و تشویش اذهان عمومی نبود بلکه پارا فراتر گذارده افدام به ایجاد کارگاههای نارنجک و اسلحه سازی کرد و برای مسلح شدن هرچه بیشتر گاه به سرقت اسلحه از انبار های ارتش دست میزد

 

برای آگاهی از چگونگی ساخت سلاح توسط افسران حزب توده و رویدادهای حاشیه ای آن به سراغ کتاب  کودتا یا ضد کود تا  اثر تحقیقی شهرام یزدی  میرویم

 

 " ... تشکیل گروهی برای ساخت نارنجک به تابستان 1331 میرسد ... رهبری حزب توده براساس اطلاعات و اخباری که از سوی سازمان افسران پیرامون گروه بندی ها و تحرکات جناح های مخالف نهضت ملی و طرفدار شاه و ارتش گزارش می شد ، به اقدامات پیشگیرانه دست میزد . از جمله این اقدامات ایجاد گروههای پیشتاز و تشکیلات نارنجک سازی است . رهبری حزب توده با ارزیابی امکانات مالی و دانش فنی حزب و سازمان افسران به این نتیجه رسید که توانایی ساخت برخی مواد منفجره وسلاح های تخریبی از قبیل نارنجک ، بازوکا ، بطری آتش زا و... را دارد . ... مسؤلیت این تشکیلات برعهده نورالدین کیانوری قرارداشت و معاونین وی سروان توپخانه اسماعیل محقق زاده و مهدی ابوالفتحی بود .... در تشکیلات نارنجک سازی علاوه بر اعضای حزب توده ، سرگرد لطفعلی مظفری ، سروان مهندس مختار بانی سعید ، سروان سوارحسین کلالی ،ستوان یکم مهندس محمود محمدی ،سروان مهندس مرتضی عظیم زاده ، ستوان مهندس رمضان نصر اصفهانی ،ستوان یکم هوایی منوچهر مختاری گلپایگانی و ستوان سوم هوایی اسدالله نصیری فعالیت داشتند. ... برای پیشرفت هر چه سریعتر تولید نارنجک ، چند مغازه و خانه در نقاط مختلف شهر و از جمله در بازار آهنگران تهران اجاره شد وبه برخی آهنگری ها سفارش ساخت قطعات معینی را دادند و به رغم هزینه های مالی فراوان تا 28 مرداد 1332 به دلایل فنی متعدد نتیجه قابل قبولی بدست نیامد...اما پس از آن تاریخ که  ستاد مقابله با کودتا در حزب تشکیل گردید افرادی نظیر.... سرگرد پرویز اکتشافی و ستوان یکم ها هوشنگ سلطانی و مهندس غلامرضا تقوی و رستمی به آنان پیوستند ، شبکه ساخت سلاح جان تازه ای گرفت و در پی این تشکیلات بود که حادثه زیر پدید آمد :

 

در جریان ساخت و آزمایش نارنجک  ، انفجار نارنجک در دست سرگرد لطفعلی مظفری در روز 2 اردیبهشت 1332 به همراه سرگرد وکیلی ، سروان محقق زاده ، ستوان یکم مهندس محمود محمدی و مهندس مهدی ابوالفتحی در ارتفاعات مجاور قریه آدران در جاده کرج چالوس هنگامی که نارنجکی را آزمایش می کرد ، سبب  قطع دست راست و از دست دادن بینایی یک چشم وی گردید. همراهان سرگرد مظفری ،  وی را بلافاصله به تهران منتقل و مخفی می سازند . انعکاس این حادثه در مطبوعات و پیگیریهای سرهنگ حسن اخوی و سرهنگ دوم مبصر ، گوشه هایی از فعالیت آماده سازی نظامی حزب توده و نفوذ آن حزب در ارتش را مشخص ساخت و بر هوشیاری رکن 2 ستاد ارتش افزود . پس از مدت کوتاهی از این واقعه ، 200 نارنجک ساخت کارگاههای حزبی در منزل شخصی به نام تبریزی در خیابان روزولت کشف شد .... در اواخر دی ماه 1333 ، ماموران فرماندار نظامی انبار مهمات حزب توده در داوودیه را کشف کرده و 12000 نارنجک ، 900 بمب آتش زا ،3000 میخ پنج پر و وسایل و مواد تهیه نارنجک را بدست آوردند . پیش از این نیز انبار دیگری از مهمات و سلاح حزب توده در خیابان دلگشا کشف شده بود .  "

 

خواننده عزیز ، تا اینجا به مطالبی اشاره داشتم که نشان از عزم جدی حزب توده برای نبرد های خیابانی طولانی دارد زیرا با دوازده هزار نارنجک نمی توان به شکار آهو رفت یا جنگ صحرایی خارج از شهر را تدارک دید .

 

ازسویی متاسفانه با آنکه مطلعم که خاطرات ارزشمند سرلشگر حسن اخوی در اروپا منتشر شده  به آن دسترسی ندارم ولی همانطور که گفتم به بخش ناچیزی از خاطرات مهم سپهبد محسن مبصر در کتاب خسرو معتضد برخورده ام که به دلیل اهمیت تاریخی و تاثیری که در پاسخ به سؤالات ما دارد ، با اندکی تخلیص به عرض می رسانم .

 

ابتدا معتضد در شروع فصل 8 کتابش ( صفحه 175) با رنجشی زایدالوصف می نویسد

 

 " خاطره نویسان وبقایای اعضای سازمان نظامی در کتابها و مقالاتشان پس از حدود 50 سال هرگز نخواسته یا نتوانسته اند اعتراف یا توجیه کنند برای چه حزب توده در دوران حکومت ملی دکتر مصدق که رئیس دولت با بزرگواری و دموکرات منشی وسعه صدر خود اجازه داده بود حزب توده نیز کمابیش زیر عناوین و اسامی دیگر مانند جمعیت مبارزه با استعمار شرکت نفت جنوب ، جمعیت هواخواهان صلح ، جمعیت جوانان دموکرات ، سازمان زنان ایران و اتحادیه کارگران و کشاورزان ایران و امثال آن فعالیت بکند و حتی وزیر دادگستری وقت عبدالعلی لطفی به پیروی همان نظرات دمکراتیک و آزادیخواهی در نظر داشت موجبات عدم پیگرد رهبران حزب توده را فراهم آورد ، معهذا حزب توده دستور ساختن نارنجک و مهمات راصادر کرده و ...."

 

این پرسش نیازمند پاسخ فوری نیست زیرا آقای خسرو معتضد در ادامه ناچارا پاسخ خود را می دهد . وی در صفحات 176 تا 189 چنین می نویسد "از جریان 30 تیر 1331 به بعد حزب توده تصمیم به جمع آوری سلاح ومسلح کردن اعضا گرفت . خرید و تهیه سلاح با مشکلاتی روبرو بود ، ازاین روکمیته مرکزی تصمیم گرفت به موازات خرید سلاح که غالبا تفنگ و فشنگ ومسلسل بود ، به ساختن نارنجک و فشنگ و بطری آتش زا یا کوکتل مولوتف و گاز اشک آور ، بازوکا ، مین ضد تانک و ضدنفربپردازند . از میان رهبران حزب ، دکترکیانوری و دکتر جودت و خسرو روزبه پیش از همه به این نکته توجه داشتند ...."

 

معتضد در اینجا بحث مبسوطی در باره روش های ساخت و تامین مواد دارد که بهتراست علاقمندان به کتاب وی رجوع کنند ولی آنچه برای ما ضروریست خاطرات ارزشمند محسن مبصر است که خواهید خواند و در ادامه درنتیجه گیری ها از آن بهره خواهیم برد .

 

خلاصه مطالب مبصر چنین است  " در بهار سال  1332  که من با درجه سرهنگ دومی رئیس دایره بازرسی اداره موتوری ارتش و سرهنگ حسن اخوی رئیس آن اداره بود ، از طریق سرتیپ ریاحی مطلع شدیم که آقای جاوید از شهربانی کل و سرهنگ علی معینی ازژاندارمری کل نزد من میآیند تا در مشکلی کمکشان کنم . آنها در دیدارشان به حادثه آدران پرداخته و براساس کاغذ پاره هایی که بهم چسبانده بودند و بخشنامه ای دست نویس از اداره موتوری علیه تبلیغات حزب توده در آن یافته بودند و یک قطعه تکه پیراهن خون آلود و 4  مسلسل آلمانی کهنه و اظهارات شاهدان که مهمترین شان چوپانی در نزدیکی محل  انفجار بوده که فرار آقایان و مجروحیت یکی از آنها و هراسشان  را در می یابد و به ژاندارمری گزارش می کند ؛ به موضوع حساس شده و می گویند ... بنابر این در این واقعه از کسانی که در محل حضور داشته اند حداقل یک نفر از افسران شمابوده است . پس لطف کنید هم صاحب خط را شناسایی کنید و هم منشا مسلسل ها که متعلق به کدامین مرکز نظامی است زیرا شواهد حاکی از تعلیمات نظامی گروهی ضد رژیم وحکومت دارد.....!

 

سرهنگ اخوی به مبصر تاکید می کند که شخصاً و کاملا محرمانه و به تنهایی موضوع را پیگیری و گزارشات را شفاهی به من بده !؟! زیرا که اداره موتوری ارتش در پادگان سلطنت آباد بوده و بسیاری ادوات خاص در آنجا نگهداری می شده و ذخایری در حد یک لشگر در اختیار داشت و ظاهرا پاشنه آشیل ارتش ایران بوده است . مبصر نیز ضمن بازدید از محل و یافتن قطعات نارنجک های منفجر شده و شواهد جدید ، کار اطلاعاتی خود را برای شناسایی صاحب خط از میان صدها افسر ودرجه دار با الویت بندی افراد مظنون احتمالی آغاز می کند و با کنترل مرخصی های آن روز ظرف 5-6 روز صاحب خط را که سروان جعفر محمدی بوده را شناسایی می کند . از سویی روز سوم یا چهارم یکی ازافسران صمیمی با وی خبر از مفقود شدن سرگرد لطفعلی مظفری استاد صاحب کرسی مهندسی دانشگاه نظامی و نگرانی خانواده وی می دهد و مبصر از روی تاریخ مرخصی و مفقود شدن وی شک قرین به یقینی نسبت به ارتباط  دو موضوع کرده ، با لباس شخصی به سراغ آدرس منزل سرگرد می رود و با خواهر خانم سرگرد در مورد تکه لباس خونین پرس و جو کرده ، خواهر خانم مضطرب سرگرد می گوید که این پیراهن را من عید امسال از آبادان برای شوهر خواهرم کادو گرفتم و بدین وسیله فرد مجروح نیز شناسایی می شود . ضمن آنکه ایشان اضافه می کند که بعد از غیبت غیر عادی سرگرد ، افرادی به منزل وی رفته و همسر و کودک خردسال سرگرد را با خود می برند و دیگر خبری از آنها نمیشود...!  بعدها معلوم شد که سرگرد مجروح با همسر و فرزندشان از راه زمینی به شوروی فرستاده می شوند تا شناسایی و بازداشت نشوند ، زیرا میزان مجروحیت سرگرد به هیچ وجه قابل توجیه برای هیچکس نبود !

 

 ( البته جناب سرگرد تا 2 سال در ایران در خانه های امن حزب توده مخفی بودند و بعد راهی شوروی  شدند . ارجاع شود به خاطرات سروان ماشاالله ورقا )

 

سرهنگ 2 مبصر موضوع را با تمام جزئیاتش شفاهی به سرهنگ اخوی گزارش میدهد و سرهنگ حسن اخوی می گوید " چون آن کوه مشرف بر پلی است که ساحل شرقی رودخانه چالوس را به ساحل غربی آن پیوند می زند و وضع رودخانه در آنجا طوری است که اگر آن پل تخریب شود و عده ای مسلح روی ارتفاعات قرارگیرند ، می توانند شروع تعمیر یا تجدید ساختمان پل را 48 ساعت به تاخیر اندازند و از این نظربرای عمل پارتیزانی و ایجاد مزاحمت برای  دولت ( دولت دکتر مصدق )  بسیار مناسب است    به عقیده من  (اخوی ) آن عده  روی  کوه جنب قریه آدران ، تعلیم تخریب با مواد منفجره و جلوگیری از تجدید ساختمان پل را می دیده اند و به احتمال قریب به یقین آنست که حزب توده مشغول تعلیم وتجهیز عوامل خود برای نبرد مسلحانه است " .

 

البته نظریات مبصر واخوی یکسان نبوده ولی هردو در اصول با هم اختلاف نظری نداشتند ، لذا گزارش تحقیقات و خطرات مترتب را شفاها به سرتیپ تقی ریاحی گفتند ودرخواست کردند که سروان محمدی را سریعا از کار برکنار کرده تا ارتش برای تعقیب او و قطع دستان حزب توده و نفوذ باورنکردنی آن در نقاط حساسی چون انبار مهمات پادگانی مانند سلطنت آباد اقدام کند .

 

سرتیپ ریاحی که بدون نظر آقای مصدق کاری نمی کرد ، دستور می دهد " اولا نتیجه تحقیقات را به شهربانی و ژاندارمری ندهید و درثانی گزارش موضوع را به خط خودتان یابه خط سرهنگ 2 مبصربنویسید و بدون درج دردفتری ، به من بدهید تا به  نظر آقای مصدق برسانم و ببینم نظر ایشان چیست ؟

 

خواننده عزیز ، توجه داشته باشید که رکن 2 ارتش وبعضی ارگان های امنیتی دیگر ، تعدادی افسر نفوذی در حزب و سازمان افسری آن داشت که باعث میشد تا حدودی در جریان پاره ای اقدامات حزب توده قرارگیرند ولی به دلیل ساختار شاخه ای حزب وسازمان افسری که هر شاخه متشکل از 3 نفر( گاه تا حداکثر5 نفر) بودند واطلاعات دراختیارتمام شاخه ها یکسان وعلنی نمی شد ، اطلاعات ارتش نیز چندان کافی و کامل نبود و ارتش نمی توانست با نفوذ یکی دو افسر یا رابط به گرفتن کل اطلاعات نایل شود .

 

از سویی حزب توده نیزازطریق انتشارات خود مانند روزنامه "رزم آوران" و هفته نامه "نامه مردم" و...  سعی داشت تا قدرت اطلاعاتی اش را به رخ دولت دکتر مصدق بکشاند تا جایی که بحث انجام احتمالی کودتا را در نامه سرگشاده در نشریه خود "رزم آوران " در تاریخ 16 شهریور 1331 و بعدها در سال 1332 در روزنامه "شجاعت" ( به جای" به سوی آینده " توقیفی) منتشر و در معرض دید تمام جامعه قرار داد وسعی داشت تا خود رامشرف برهمه حرکات ارتش نشان دهد که این خود باعث بیداری مقامات لشگری و کشوری و بروز حساسیت های متعدد درتمام مملکت شده بود .( منبع "سازمان افسران نوشته محمد حسین خسروپناه 1378" و کتاب " ناگفته هایی پیرامون فروریزی حکومت دکتر مصدق ونقش حزب توده نوشته دکتر ماشاالله ورقا رئیس دایره اطلاعات و مراقبت شهربانی کل کشوروسروان عضوسازمان افسران درسالهای 1332 و1333 – انتشارات بازتاب 1384 – پراگ ")

 

بهرحال سرهنگ مبصر از این فرصت استفاده کرده وچون درپی آن بوده که تحقیقات خود راتا جایی پیش براند که بتواند ماهیت وخطر جدی حزب توده رابه طورمستند وبا مدارک کافی بنمایاند ، گزارشی کامل وتکان دهنده ومستند و مفصل وبا استفاده ازتمام تحقیقات جدید وقدیم درمورد ماهیت حزب ومیزان نفوذ سازمان افسران درارتش( ژاندارمری و شهربانی ونیروی هوایی، دریایی وزمینی تا دانشگاه های ارتش وکلیه یگانهای مسلح وابسته مثل گارد شاهنشاهی و حتی زندان های کشور...) و عواقب هولناک آن تهیه می کند وبه مسلح شدن اعضای حزب و گردآوری اسلحه و مهمات از راه دزدیدن از واحدهای ارتش و خرید قاچاق تا تلاش برای ساخت جنگ افزارها مثل نارنجک ومین و... و بطور کلی خطر مهیبی را که حزب توده برای فروپاشی ارتش و بهم زدن همه سازمان های لشگری وکشوری داشت را مطرح و به عرض ایشان یعنی سرتیپ ریاحی و دکتر مصدق می رساند .  گزارش وی به قول خودش چنان بود که هر خواننده خونسرد و نترس را به وحشت و اظطراب و واکنش بی درنگ ادامه تحقیقات و اقدامات امنیتی گسترده واخواهد داشت .

 

سرهنگ مبصر می نویسد " دریغا که چنین نشد و چند روز پس از فرستادن گزارش ، سرتیپ ریاحی دستور شفاهی آقای نخست وزیر را به سرهنگ اخوی ابلاغ کرد که نتیجه تحقیقات را از همه کس حتی شهربانی و ژاندارمری پنهان نگه دارید و در وضع آن افسر یعنی سروان جعفرمحمدی هیچ تغییری ندهید فقط محرمانه مراقب وی باشید .

 

1.  " مبصر توضیح می دهد که از پاسخ نخست وزیر سخت متعجب بوده و می افزاید " ... چنانکه سرهنگ اخوی و من را شگفت زده ، متأثر و دچارتردید وچه بسا بدگمانی و بدبینی کرد ... مثل آن بود که بگویند سنگ ها ببندید و سگ ها را بگشایید... و بگذارید حزب توده هرچه میخواهد بکند و هر روز ... افسران بیشتری را بفریبد وبه جاسوسی و خرابکاری و.... وا دارد . اجرای چنین دستوری برای اداره موتوری وشخص اخوی برنتافتنی می نمود زیرا دکترمصدق با آتش هایی بازی میکرد که می توانست آتش به خرمن جداسازی و تمامیت ارضی ایران بیفکند " . 

 

مبصر می نویسد " نرنجانیدن رهبران حزب توده ، میدان دادن به آن حزب برای ترسانیدن آمریکایی ها از پیشرفت کمونیسم در ایران  شاید می توانست قابل بهره برداری باشد ولی ایشان چگونه باور کرده بودند که با بازگذاشتن دست حزب کمونیست توده درارتش و نیروهای انتظامی خطر هولناک و وحشت انگیزی برای ایران بوجود نخواهد آورد ؟ ایشان بر این عقیده بودند که این بازی بسیار ظریف و بند بازی قابل گسستن باحزب توده را با استادی تمام اجرا می کنند و هر وقت بخواهند می توانند ورق را برگردانند. ولی این را نمی دانستند که گروه با انضباط و سازمان یافته ای چون حزب توده و بویژه سازمان نظامی آن حزب که در راه مسلح کردن تمام اعضای حزب گام نهاده است ، چه آسان می تواند با استفاده از غافلگیری به پایتخت کشور دست یابد و دولتی کمونیستی به وجود آورد وبطور رسمی از شوروی کمک بخواهد و با یک حرکت ایران را به سراشیبی پشت پرده آهنین هل بدهد و ما اگر خیلی خوشبین باشیم و تصور کنیم که غرب به کمک ما می شتابد ، فراموش کرده ایم که غرب برای کمک به لهستان ، جنگ جهانی دوم را به راه انداخت ولی پس از پایان جنگ آنرا چون پاداشی به شوروی ها واگذارکرد . آیا آن پندار بیهوده و این نوع استواری های نابجا به دیگران می تواند استقلال و تمامیت ارضی میهنمان را تضمین کند ؟

 

سرهنگ اخوی هم می گوید  " من  که دیدم حزب توده در دولت آقای دکتر مصدق ، میدان آزادی برای تبلیغات ، پیدا کرده و روزبروز عده بیشتری از افسران ارتش را فریب می دهد و منحرف می نماید ، یقین کردم آقای دکتر مصدق از فعالیت آنها مطلع است ولی برای استفاده از آن حزب در تظاهرات خیابانی برای تهدید آمریکائیها با ارائه خطر کمونیسم ، با حزب توده بازی کجدار و مریزی را بازی می کند . اما حالا آبرو و حیثیت من در خطر است . سروان محمدی افسر فریب خورده تابع حزب توده در داخل مخازن زرهی و موتوری ارتش آزادانه رفت وآمد دارد و هرموقع حزب به او دستور دهد ، بمب های ساعتی را در مخازن ما می گذارد و مانند انبار مهمات شیراز، در یک شب ارتش از تمام قطعات یدکی وسایط نقلیه زرهی محروم  می نماید و من که رئیس اداره و مسئول آن هستم بدنام و تسلیم دادگاه نظامی می شوم ... لذا من هم جزو آنهایی شدم که دکتر مصدق را کرنسکی ایران می دیدند . "

 

خواننده عزیز لازم است تا بداند سرهنگ حسن اخوی بعدها به همراه سرهنگ زند کریمی به دلیل اشرافی که بر توان حزب توده در داخل و خارج ارتش داشتند و بنا به قسمی که در برابر میهن و پرچم ایران یاد کرده بودند و برای ادای وظیفه میهنی خود طراحی عملیات نظامی و ضد کودتای روز 25 مرداد را نمودند و تا 28 مرداد 1332 در زندان سرتیپ ریاحی و دکتر مصدق بسر بردند و لذا عملیات روزهای 27 و 28 مرداد را چنان که در آینده تقدیم خواهم کرد درجه داران و افسران جزء تا بلند پایه شهربانی و ارتش بعهده گرفتند . اینان وطن پرستانی بی مدعا و بی نام و نشان بودند که فقط برای نجات میهن از خطر کمونیسم و الحاق ایران به پیمان ورشو دست به خطر و جان فشانی زدند . کاری که مسئولیت حقوقی و اجرایی آن به عهده رئیس دولت قانونی وقت یعنی دکتر محمد مصدق و نیروهای تحت امر ایشان بود ولی هرگز انجام نشد !

 

مبصر در ادامه می افزاید " در اجرای دستور دکتر مصدق در ظاهر هیچگونه تغییری در وضع سروان محمدی داده نشد . با این همه گذشته از آنکه در سیستم حفاظت از مراکز حساس و آسیب پذیراداره موتوری تجدید نظر شد و سروان محمدی نیز زیر مراقبت های پنهانی قرارگرفت . من شخصا دنبال تحقیقات را رها نکردم و شبانه روز مخفیانه و بدون اینکه مأموریتی و اختیاراتی داشته باشم ، اطلاعات خود را درباره کارهای حزب توده توسعه می دادم ... زیرا اینگونه کارها جزو وظایف دایره بازرسی اداره موتوری نبود . تا اینکه مدتی بعد اخوی گفت که گزارش شما باعث شده تا آقای مصدق دستور داده بهتر است از شما در رکن 2 ستاد ارتش استفاده شود البته  اگر مایل هستید! و اگر نه در همین جا باقی بمانید !

 

توجه فرمایید می گویند اگر مایل هستید ! می توانید یا بهتر است بروید ! یعنی مأموریتی نیست !؟ آقای دکتر مصدق می خواستند سرهنگ مبصرو احتمالا سرهنگ اخوی را تشویق شان کنند !؟!؟

 

 و جالب تر آنکه رئیس ستاد آگاه و میهن پرست ایشان هم حکمی برای پیگیری به مبصر یا اخوی برای شناسایی و ریشه کنی اساس خطر حزب و سازمان نظامی حزب درارتش و یا حداقل قطع دست حزب از اماکن مهم و کلیدی آن نمی دهند . به ادامه مطلب دقت کنید :

 

" از این پیشنهاد بسیار خوشنود شدم ، چراکه در رکن دوم ستاد ارتش دست من در ادامه پی جویی ها و پیکار با حزب توده ، باز تر میشد و مبازه با سازمانی که میتوانم بگویم به کارها و خطرهای آن بیشتر و بهتر از همه آشنایی داشتم و چندین بار چه در واقعه فرار افسران لشگر خراسان و چه در رضائیه ( ارومیه ) و مهاباد و چه در سازمان صنایع نظامی ، با آن سازمان روبرویی های پیروزمندانه ای کرده بودم ؛ آسان تر می گردید. از این رو با انتقال به رکن دوم ستاد ارتش با سمت رئیس تجسس و اطلاعات آن رکن موافقت کردم ." یعنی سرهنگ مبصر با انگیزه شخصی ، مبارزه را میطلبد و به رکن 2 می رود و تا پس از توفیق قیام ارتشیان در 28 مرداد 1332 هیچ دستوری برای برخورد جدی با حزب توده نمی گیرد ولی با افسران میهن پرست همکاری تنگاتنگ می کند که خود داستانی خواندنی و عبرت آموز است و جالب آنکه این قسمت نیز از نفوذ جاسوسان حزب توده در امان نمانده بود !!!

 

عضویت مبصر در رکن 2 ستاد ارتش سرانجام به کشف بزرگترین شبکه جاسوسی شوروی در کشورها و ارتش های جهان در 1333 در ایران می انجامد و باعث فروپاشی آن شبکه مخوف و ضد ملی شامل بالغ  بر 600 افسر و درجه دار فریب خورده ایرانی می شود و البته ادامه دستگیریها و شناسایی ها تا یافتن  " خسرو  روزبه " در 1336 و اعدام وی در 1337 ادامه یافت . خسرو روزبه سروان اخراجی ارتش و از موسسین اصلی سازمان افسران آزادیخواه ایران که بعدها با شبکه نظامی ادغام و وی شخصا طراح مهم سازمان نظامی افسران حزب توده شد. وی البته جلاد حزب که مبتکر ومسئول چندین  سرقت مسلحانه از بانک ها و جعل اوراق بهادار و .... برای تامین مالی حزب و گروهش و تئوریسین و مجری چندین ترور از جمله ترور  " محمد  مسعود  " سردبیر مشهور روزنامه پرتیراژ " مرد امروز "  برای انتساب آن به دربار و خاندان پهلوی ( 22 بهمن 1326 ) و سپس قتل یکی از اعضای منحرف حزب و تعدادی اعضای رکن دوم ارتش بود و در بسیاری فعالیت های غیر قانونی و جاسوسی و ضد امنیتی نقش شاخصی داشته که با اعدامش کمر حزب دیگر تا سالها بعد راست نشد 

 

 

 

 

 



 

© Copyright 2007-2018 Political Articles. All rights reserved