آروزهای بزرگ ِ اکبر گنجی (۲)

تهمورس کیانی

• پس از مهاجرت، اما، اکنون معلوم نیست گنجی در نقش ایدئولوگ، روزنامه نگار و فعال سیاسی، یا استراتژیست ِ یک جنبش است، یا روشنفکری است که از سوی گروههای شناخته شده اصلاح طلبی در ایران برای جلب پشتیبانی جهانیان به خارج آمده است. او در همه این نقش ها ظاهر می شود، اما کار هیچکدام را نیز به خوبی و تمام و کمال انجام نمی دهد ...

در بخش نخست من با اشاره به سخنان آقای زید آبادی درباره ضرورت سکوت روزنامه نگاران و فعالین سیاسی اپوزیسیون ایران نوشتم که این سکوت اگر به بررسی و تفکر در باره چند و چون کار گروهی از روزنامه نگاران مستقل ایرانی بیانجامد می تواند به نتایج خوبی منجر گردد. همچنین نوشتم که در صورتی که این گروه از روزنامه نگاران بکوشند حرفه ای و مستقل بنویسند و بجای نوشتن برای گروه کوچکی از هواداران، و یا برای افشا و مچ گیری از حکومت، مخاطبین خود را گروه بزرگ مردم و رده های میانی تکنوکرات ها و برخی دیگر از سیاستمداران قرار دهند، به نتایج بهتری خواند رسید. قرار نیست پس از هر نوشته، گروهی و از جمله وزیری یا رئیس جمهور به سخن درآید و بگوید سخنان روزنامه نگار منتقد را قبول کرده و در جهت اجرای آن خواهد کوشید. نه، این گونه نوشته ها در یک مسیر آرام و تدریجی و اغلب نا خود آگاه بر قشر وسیعی از مردم و تصمیم گیران میانی در یک جامعه اثر خواهد گذارد. بر نسلی که قرار است پس از تحصیل برخی از انها به پست های میانی اداری خواهند رسید، اثر خواهد گذارد. برخی آنها را نپذیرفته ،برخی می دانند درست است اما آنرا برخلاف منافع خود میدانند،و گروهی اما از آنها متاثر خواهد شد، برخی را هشیار کرده و برخی را متوجه پاره ای از مشکلات و راه حل ها خواهد ساخت. نامه اقتصاد دانان به رئیس جمهور احمدی نژاد مثال خوبی در این باره است. رئیس جمهور، البته نپذیرفت، اما آن نامه کارشناسانه در حد خود تاثیر گذارد و خواهد گذارد. من دو مثال از میان روزنامه نگاران منتقد و گروهی که "اصلاح طلبان پیشرو" یا "تندرو" نام گرفته اند، یعنی زیدآبادی و گنجی را برای تبیین نظر خود و نشان دادن فاصله بین آنها، برگزیدم.در یک سوی این طیف، آقای زیدآبادی نسخه سکوت را برای منتقدین تجویز می کند و براین باور است که از هیچکس کاری ساخته نیست چون "نه می توان جمهوری اسلامی را متقاعد ساخت و هیچ کور سوی اصلاح در حکومت جمهوری اسلامی نیست نمی توان جنگ طلبان را از جنگ با ایران منصرف ساخت "(۱). همچنین، به نظر او، امکان اتخاذ موضع بی تناقص نیز میسر نیست. در سوی دیگر این طیف ، اما اقای گنجی می باشد که بر آن است هر کاری می توان کرد اگر همه بخواهند.

 

 


در این بخش من به بررسی راهکار هایی که اکبر گنجی، به مثابه یکی ازسرشناس ترین چهره های اپوزیسیون دموکرات ایران در خارج از کشور، برای جنبش اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی ایرانیان تجویز میکند می پردازم. من بر آن هستم نشان دهم اکبر گنجی ، از یک سو، با جدا کردن صف خود از جریان عمده اصلاح طلبان داخل کشور و بر گزیدن راهکاری رادیکال نه تنها بر خلاف میل خود به جنبش اصلاح طلبی ایران کمک نکرده است ، بلکه موجب تضعیف ان شده است. از سوی دیگر،خواهم کوشید نشلن دهم راهکار پیشنهادی اکبر گنجی آرمانخواهانه، سکتاریستی، و غیر عملی است. من مدعای خود را دراین بخش به طور عمده بر داده های خود گنجی از وضعیت مردم ایران و گروههای مخالف ، مبتنی کرده ام.
اکبر گنجی در خارج از کشور صادقانه در تلاش است تا برای جنبش دموکراسی خواهی ایرانیان پشتیبانی جلب کند و نظر ممتاز ترین و برجسته ترین روشنفکران، هنرمندان، و نویسندگان جهان را به این جنبش جلب کند. همچنین، او با وسواس و دقت شایانی در صدد بوده است تا مرز روشنی بین تلاش های دموکراسی خواهی خود با گروههای خاصی که با اهداف توسعه طلبانه و غیر صادقانه سیاسی در ایالات متحده بر آن هستند تا از زبان ِ،و به نام ِ، مردم ایران و گروهای اپوزیسیون، از رهگذر پشتیبانی از دموکراسی در ایران، برنامه های جنگ طلبانه خود را پیش برند،ترسیم کند. او در این کار تا حد زیادی نیز موفق بوده است. او با مهارت و تیز هوشی، با به جان خریدن خشم و نارضایتی برخی از این گروهها - که اغلب محافل با نفوذ و قدرتی در جامعه سیاسی ایالات متحده هستند- تلاش آنها را برای استفاده از نفوذ و محبوبیت گنجی در میان بسیاری از ایرانیان داخل و خارج از کشور به سود برنامه های تو سعه طلبانه و جنگ طلبانه خود نا کام گذارده است. همچنین، او برخلاف پاره ای از روشنفکران و روزنامه نگاران اخیر ایران ، که پس از رویگردانی و تجدید نظر در رویکرد و عقاید انقلابی پیشین ِ خود و برون آمدن از چاه افراط گرایی چپ - از دو گونه لنینی و دینی آن - به چاله راست گرایی ، نو کنسرواتیو آمریکایی و تمجید بی چون و چرای سیاست های ایالات متحده و کشورهای غربی افتاده اند، توانسته است مدل و نماد خوب میانه روی ، دموکراتیسم و اصلاح طلبی باقی بماند. سرانجام، او برخلاف برخی، تجدید نظر در افراط ِ ضدیت با غرب و دموکراسی های غربی و مخالفت با توتالیتاریسم را با ضدیت هستریک با سوسیال دموکراسی ، چپ ها و کمونیست ها، جایگزین نکرده و گرفتار"افراط در جبران" نیز نشده است. بنابراین، این نوشته با چنین درک و شناختی از اکبر گنجی و نقش بالقوه ممتاز او در جنبش دموکراسی خواهی ایران ونفوذ بالقوه ِ او در بخش هایی از مردم طبقه متوسط و دانشجویان و جوانان ایران،می کوشد نشان دهد رویکردی که اکبر گنجی در مهاجرت به خارج برگزیده است نه تنها او را به هدف خود- تقویت جنبش دموکراتیک و اصلاح طلبی ایران - نزدیک تر نساخته و نمی سازد، بلکه تا کنون به تضعیف آن انجامیده است . بی شک، حضور هیچکس در خارج از کشور ِ خود،از جمله اکبر گنجی، به خودی خود نمی تواند موجب گردد که آن کس دیگر نتواند نقش مفیدی در جنبش دموکراتیک آن کشور بازی کند،یا موجب خروج آن کس از جنبش ملی گردد. در تمام تاریخ یکی دو قرن گذشته هیچ جنبش دموکراتیک و هیچ انقلابی بدون برخورداری از پشتیبانی یک یا گروهی از کشورهای خارجی،یا برخی گروههای سیاسی متعلق به کشور دیگری نمی توانست به آسانی به پیروزی برسد؛ انقلاب بزرگ آمریکا در قرن هیجدهم از پشتیبانی موثر فرانسه برخوردار بود،انقلاب فرانسه به یاری برخی از رقبای آن زمان فرانسه پشت گرم بود، انقلاب اکتبر به پشتیبانی دولت قیصر آلمان مستظهر بود، آیت الله خمینی با استفاده از پوشش خبری رسانه های دموکراسی های غربی و تسهیل ارتباط او با هواداران خود در ایران و تماس و گفتگو - مستقیم یا از رهگذر مشاوران خود - با فرستادگان دول قدرتمند غربی، برای تو ضیح مواضع خود و بی طرف کردن آنان، توانست انقلاب را رهبری کند، و سرانجام مبارزان جنبش های ملی ویتنام و الجزایر در حالیکه با فرانسه برای استقلال کشورهای خود می جنگیدند، برخی از رهبران و فعالان برجسته خود را به فرانسه فرستاده تا با استفاده از دموکراسی در آنجا از رهگذر ِ ارتباط با نهاد های مدنی آنجا و بسیج روشنفکران و مردم صلح دوست آن کشور،برای اهداف خود جلب پشتیبانی کنند. در قرن گذشته بسیاری از افراد و نیروهای دموکرات و اصلاح طلب که در معرض ستم و سرکوب دولت های خود بوده اند به گونه ای در دامان دموکراسی های غربی پناه گرفته اند. دگرگونی های ده ساله اخیر و پدیداری اینترنت و انقلاب ارتباطات این کار را گسترده تر و ضروری تر ساخته است. بنابراین، حرجی بر گنجی، و یا هر کس دیگر، برای خارج شدن از کشور نیست. آنچه،اما، نگارنده بر آن هست روشن کند، این است که با توجه به وضعیت خاص اکبر گنجی و شرایط کنونی جنبش دموکراسی خواهی ایران، تلاش خارج از کشور او، با همه قدر و منزلت و اهمیت محتمل ِ آن،کمتر از تلاشی است که او می توانست در پیوند ارگانیک با جنبش اصلاح طلبی در داخل کشور در کار کند. از دیگر سو،من در این نوشته بیشتر بر آن هستم تا راه کاری را که اکبر گنجی برای جنبش دموکراسی خواهی پیشنهاد می دهد- فراخواندن "همه" به اقدام و "مقاومت مدنی و دور کردن ترس و بیم" از رهگذر نامه نوشتن به "همه" و سرزنش "همه" عملی نیست و گرهی از کار فروبسته نمی گشاید. اکنون،و با این مقدمه، به بررسی برخی از مهمترین رویکرد های اخیر او نسخه ها درمانی او برای جنبش اصلاح طلبی می پردازیم..
نخست، اکبر گنجی، پس از آزادی از زندان و سپس مهاجرت به خارج از کشور هنوز نتوانسته جایگاه خود را در جنبش دموکراسی خواهی، که در صدد است برایش جلب پشتیبانی کند، مشخص سازد. او در ایران،و پیش از دستگیری، بیشتر در نقش یک روزنامه نگار شجاع تحقیقی در جنبش اصلاح طلبی ظاهر شد و توانست با شجاعتی که در کار تحقیق درباره قتل های زنجیره ای و پرده برداشتن از محافل پنهان در پشت آن، کرد به نام و اعتباری در خور رسد. پس از مهاجرت، اما، اکنون معلوم نیست گنجی در نقش ایدئولوگ، روزنامه نگار و فعال سیاسی، یا استراتژیست ِ یک جنبش است، یا روشنفکری است که از سوی گروههای شناخته شده اصلاح طلبی در ایران برای جلب پشتیبانی جهانیان به خارج آمده است. او در همه این نقش ها ظاهر می شود، اما کار هیچکدام را نیز به خوبی و تمام و کمال انجام نمی دهد.آنچه به نظر می رسد،او روزنامه نگاری را تقریبا به کناری نهاده است. پس از مهاجرت، او تقریبا هیچ مقاله ای - دست کم تا آنجا که من می دانم - درباره جنبش اصلاح طلبی و رویکرد های نو، بحران اتمی و سیاسی ایران، خطر جنگ و رویکردی که او در این باره توصیه می کند،و....ننوشته است. ، یکی دو مصاحبه و پیام برای ایرانیان و یکی دو مقاله نقد تئوریک تمام کار نوشتاری او در دوره اخیر بوده است. نیز، از نظر سازمانی درباره هیچکدام از گروههای سیاسی مختلف ایرانیان خارج از کشور،اعم از ملی گرا،جمهوریخواه ملی, و جمهوریخواهان گوناگون ِ دیگر تا کنون نظری نداده و نوع ارتباط و رویکرد او با هیچکدام معلوم و معین نیست. با گروههای اصلاح طلب داخل کشور ،نیز، به نظر میرسد روابط گرم و زنده سابق را دیگر ندارد. بیش از همه، کم رنگ شدن و کاسته شدن از سطح روابط اکبر گنجی با گروههای جدی اصلاح طلب داخل کشور، تمام فعالیت و تلاش او را در سایه ای از ابهام و شک و تردید قرار داده است. اگر تلاش های برخی در خارج به سان پشتوانه ای برای جنبشی فرضد در داخل کشور است؛ نخست می باید وجود چنین جنبشی یکپارچه با برنامه معین ثابت گردد، و سپس ارتباط و نقش آن کس یا کسان در خارج از کشور با آن جنبش فرضی معلوم گردد.
گنجی بر این باور هست که "تنبلی و بی عملی" روشنفکران و اغلب مردم - که از حکومت ناراضی هستند و بسیاری از آنها در خارج از کشور دارای امکانات زیادی هستند - عامل اصلی ناکامی جنبش دموکراتیک و اصلاح طلبی ایران است. او سپس به تفصیل از شواهدی سخن می گوید تا مدعای او را به اثبات رساند. بسیاری از نکاتی که او می گوید حقایقی تلخ اند. از کسانیکه با وجود مخالفت با حکومت جمهوری اسلامی حاضر نیستند ده دلار برای پیشبرد خواسته های خود خرج کنند. از فقدان "برنامه مدون"،"ادم تمام وقت"، "بودجه پاک" و برخی دیگر از مشکلات پیش رو سخن می گوید. گنجی ، اما، با این توصیف هیچگاه نمی گوید او به عنوان یک فعال سرشناس چه برنامه و استراتژی عملی برای غلبه بر این بی عملی دارد. او به جای آنکه استراتژی و اعمال خود را متناسب با وضعیت موجود تنظیم کند، بر آن است تا اراده گرایانه و با مدد گرفتن از "وجدان های خفته" وضعیت موجود را تغییر دهد. همچنین، او هیچگاه در پی یافتن راز انبوه مردمی که به فراخوان های او توجه نکرده اند، نبوده است؛ به جای آن ، اما، او با متهم کردن همه به بی عملی به ساده کردن موضوع می پردازد. او، سپس، بسان چریکی که باور داشت با فداکاری او و گروه کوچکی از هم رزمان، بسا تلنگری به "توده بیم زده و بی عمل" زده شود و او را از خواب سنگین بی عملی بیدار کند، بر آن است تا با "نامه به همه" به وجدان آنها تلنگری زده و آنها را متوجه خطر بی عملی سازد. در واقع، بسان تفکر چریکی، او نیز معضل اصلی را معضل معرفتی و شناخت میداند و نقش خود را تزریق ِ این معرفت از رهگذر مدد رساندن از وجدان خفته ای می داند که در هر حال اگر بیدار گردد حاضر است در برابر استبداد به او بپوندد. بنابراین، حتی اگر توصیف او بیان بی پرده واقعیت نیز باشد، توصیف واقعیت و اعلام علنی آن به همه، اما، به خودی خود موجب تغییر آن نخواهد شد. این حکم کلی نیز"اگر همه بخواهند و اگر همه گروههای مخالف متحد شوند و اگر.... همه چیز دگرگون خواهد شد" نیز کاملا آرمان خواهانه و غیر مفید است.
بنابراین، او به کار سیاسی به مثابه کاری دراز مدت و طاقت فرسا، که مستلزم پرورش مردم و گروههای اجتماعی در فرایند آرام و مسالمت آمیز سیاسی، با فراز و نشیب های فراوان است، نمی نگرد. از دیگر سو، او در این فراز و نشیب میلیون ها مردمی را که در انتخابات گذشته ،به رغم میل او، رآی به نامزد مورد نظر خود دادند - حتی اگر بر خطا رفته باشند - جزو این فرایند و فراز و نشیب دموکراسی نمی داند. همچنین، هیچگاه توان حکومت و گروههای مخالف خود را برای خنثی کردن طرح های اپوزیسیون، و توان آنها را برای تداوم حکومت کردن، در معادلات خود محسوب نمی کند. نیز، هیچگاه در تلاش نیست روشن کند علت آنکه اصلاح طلبان به رغم خواست صادقانه خود، و به رغم بهره مندی از پشتیبانی اکثریت مردم، نتوانستند فشاری را از پایین برای تغییر و اصلاح سازماندهی کنند، چه بود. تنها پاسخی که این گروه از منتقدین و "اصلاح طلبان شورشی" تا کنون مطرح کرده اند تاکید بر ناتوانی سید محمد خاتمی و گروه کوچکی از مردان نزدیک به او بوده است. برخلاف آن، او بر این باور است که اکثریت مردم آماده اند تا کنار رفتن جمهوری اسلامی را جشن بگیرند، تنها کافی است فعالین سیاسی همتی نشان داده و گروه بزرگ مخالفین در خارج مددی رسانند. این همان نکته ای است که در انتقادات جنجال برانگیز آقای عزت الله سحابی نیز بر آن انگشت گذارده شده بود. هر چند - محتملآ - از روی تسامح درباره او بی انصافی شده است.
رویکرد گنجی به انتخابات ، نیز، فرافکنانه و نوعی فرار از کار طاقت فرسا و پر فراز و نشیب ، و بسیار کند سیاسی در کشوری چونان ایران است. بنابراین، او اکنون، با پیروی از منطق کسانی که با بی انصافی او را متهم به همکاری با برخی قدرت های خارجی برای تغییر رژیم در ایران می کنند، یا او را متهم به دست شستن از عقاید پیشین خود می کنند، برخی گروههای اصلاح طلب در ایران را- که همچنان در تلاش اند تا موجب برگزاری انتخاباتی بالنسبه سالم و آزاد را فراهم ساخته و از رهگذر شرکت در انتخابات به پیشرفت جنبش اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی ایرانیان مددی رسانند- به بازگشت به سیاست سالهای دهه شصت، ویا دنبال کردن قدرت و ثروت متهم می سازد(۲) . این نکته که"عدم ایستادگی بر سر وعده ها و آرمانها" موجب شکست جنبش اصلاح طلبی در مرحله نخست خود شد، همانقدر می تواند درست باشد که برخی تندروی ها را موجب آن شکست بدانیم. منحصر کردن علت ناکامی این جنبش به یک مورد خاص، نه تنها موجب درمان آن نخواهد گشت، بلکه پراکندگی و شکست را تثبیت خواهد کرد. برخی از چهره های سرشناس اصلاح طلبان به درستی و به تفصیل درباره ضعف ها و "عدم ایستادگی بر سر وعده ها و آرمانها" نوشته اند. از جمله، آقای تاج زاده در این باره به تفصیل نوشته است. "گروه تندرو" ، اما، تا کنون درباره رویکرد گذشته خود ، سکوت کرده است. از جمله، این گروه تا کنون تو ضیح نداده است با کدام منطق در نخستین روزهای پیروزی جنبش دوم خرداد، مسئله عمده جنبش اصلاح طلبی را تسویه حساب با گروهی از اصلاح طلبان از جمله کارگزاران سازنذگی ، و به طور مشخص آقای هاشمی رفسنجانی، دانستند. همچنین این گروه، و به طور مشخص آقای گنجی به مثابه سرشناس ترین و موثرترین عضو آن، هنوز نتوانسته اند برای اغلب آن کسانیکه هنوز انتخابات را بهترین و بی هزینه ترین راه برای اصلاح نظام سیاسی در ایران می دانند، به روشنی تبیین کنند چرا در حالی که می توان با شرکت در یک انتخابات معین، دست به گزینش بین آقای احمدی نژاد یا یکی از آقایان معین، رفسنجانی، یا کروبی زد، یا حتی در انتخاباتی محتمل ، بجای واگذار کردن همه قدرت به افراطی ترین نو محافظه کاران که سرانجام ایران را به دام جنگی خواهند برد- که اکبر گنجی اکنون صمیمانه بیشترین وقت خود را مصروف جلوگیری از آن می کند - به انتخاب کسانی چون محافظه کاران سنتی و خرد گرای دیگری چون قالیباف یا لاریجانی دست زد، باید از آن انتخابات روی گرداند. پرسش اساسی - که همچنان از سوی اکبر گنجی و گروهی که چونان او دست به تحریم انتخابات زدند، بی پاسخ مانده است - این است که چنین کاری چگونه به "مبارزه ومقاومت مدنی فعالانه و گسترده" ای که اکیر گنجی شورمندانه برای آن به همه نامه می نویسد، آسیب خواهد رساند؟ ای کاش اکبر گنجی در یکی از دیدارهای خود با نوام چامسکی از او می پرسید بر اساس کدام منطق، چامسکی و برخی از همفکران او بسیار یاز لیبرال های رادیکال ایالات متحده با دست شستن از سنت تحریم یا رای دادن به سبزها ، هز همه خواستند تا دربرابر جرج دبلیو بوش به جان کری از گروه مسلط حزب دموکرات رآی دهند. من - به سان بسیاری در همه این دو سال گذشته - از خود می پرسم؛ اگر آقای احمدی نژاد و تیم او با سیاست های خود ما را گامها به جنگی ویرانگر نزدیک کرده است ، - که همه تقریبا دراین باره متفق اند - اگر جلوگیری از چنین جنگی اکنون محور تلاش بسیاری از فعالین سیاسی ایرانی ، از جمله گنجی، است، و اگر چنین تلاشی چنان با ارزش و مهم است که گنجی و برخی دیگر همه انرژی خود را مصروف آن می کنند، چرا با شرکت "بی هزینه" در انتخابات این فرصت را بر باد دادیم. نگارنده از برباد رفتن فرصت های دیگر در زمینه اقتصادی و اجتماعی برای کوتاه کردن گفتگو در می گذرد. آقای گنجی در پاسخ به آقای سحابی می گویند "نافرمانی مدنی برای نقض عملی ناعادلانه ناحق و برخلاف وجدان یکی از اجزای دموکراسی را تشکیل می دهد، ... تعطیل کردن تمام اشکال فعالیت سیاسی، و فروکاستن مبارزه به شرکت در انتخابات و انداختن یک برگ رأی در صندوق، راهگشای دموکراسی نیست". این،البته، یک حکم کلی است؛ پرسش اما این است که اکبر گنجی چگونه و بر اساس کدام منطق از این حکم، به طور کلی درست ، تحریم انتخابات را استنتاج کرده است؟ چه کسانی و چگونه با"فروکاستن همه اشکال مبارزه به شرکت در انتخابات" راه اکبر گنجی را برای سازماندهی "مبارزه و مقاومت مدنی" سد کرده اند؟ آیا سزاوار است اکبر گنجی با برگرداندن روی دیگر چنین سکه ای همه اشکال مبارزه مسالمت آمیزو اصلاح طلبانه، و از جمله ابتدایی ترین آنها یعنی شرکت در رآی گیری ، را به "مبارزه و مقاومت مدنی" و تحریم انتخابات منحصر کند؟ همچنین، این گروه ، و از جمله اکبر گنجی، تا کنون به این پرسش پاسخ نداده اند که دولت اصلاح طلب و "ضعیف، نا توان، بی اراده، و بی برنامه" سید محمد خاتمی چگونه در راه تلاش های او همفکرانش برای پیشبرد "مبارزه و مقاومت مدنی" مانع تراشی کردند. اگر گروههای پرنفوذ و اقتدارگرایان موجب درگل ماندن آن دولت شده بودند - که تقریبا همه گروههای اصلاح طلب ، حتی آنانی که انتقادات فراوانی به سید محمد خاتمی دارند، چنین دریافتی تا کنون داشته اند - چگونه حذف این دولت و روی کار آمدن همان نیروهای اقتدار گرا و افراطی می تواند گرهی از کار فرو بسته "مبارزه و مقاومت مدنی" ایرانیان بگشاید؟ آیا چنین استراتژی از سوی کسی که چونان گنجی بر این باورست تنها از رهگذر جنبش مسالمت آمیز و بدون دست زدن به انقلابات خشونت بار و به طور تدریجی - حتی اگر امکان آن را عملی بدانیم - میتوان به دموکراسی درایران رسید، شگفت آور نیست؟ آیا این همان نقطه ای نیست که این گروه از دوستان "اصلاح طلب اما طرفدار تحریم" را با تقدیر گرایان حجتیه ای، چپ گرایان افراطی، سلطنت طلبان افراطی، و عوامان ساده اندیش در یک جا به هم متصل خواهد کرد؟ آنارشیست های پیرو باکونین،چریک های مائویست و تقدیر گرایان حجتیه بر همین اساس هرگونه رفرم کوچک و بزرگی را در همه پنجاه سال گذشته در ایران موجب فریب مردم و تآخیر فرج جامعه بی طبقه - تو حیدی یا پرولتری - می دانستند. نیز، اکنون، همان گروهها به همراه سازمان مجاهدین خلق، برخی از گروههای سلطنت طلب افراطی خارج نشین و عوامی که همه چیز را کار انگلیس می دانند، همه بر این باور اند که "فریب خاتمی" یا هرگونه رفرم کوچک دیگری از آن دست، تنها موجب تآخیر اهداف و آرمان آنها خواهد شد. آیا گنجی عزیز نیز این گونه می اندیشد؟ طعنه آمیز انکه آقای اکبر گنجی خود نیز تا چندی پیش، و هنوز نیز، در چشم آن جماعت، حلقه ای از همان "زنجیره فریب" جمهوری اسلامی برای "گمراه کردن" مردم و خارجیان به شمار رفته و می رود. آیا بی پاسخ ماندن چنین پرسش هایی درباره انتخابات، رفرم های محتمل، جنگ ِ ویرانگر ِ محتمل، و یا فقدان تناقص بین شرکت در انتخابات و پی گیری پروژه "مبارزه و مقاومت مدنی" گنجی برای تعمیق جنبش دموکراسی خواهی، نیست که روزنامه نگار و تحلیلگر مستعد و اصلاح طلبی چونان احمد زیدآبادی را بر آن داشته است تا صادقانه و شجاعانه از نوعی گیجی و ابهام در میان ِ "خود و گروهی از دوستان از جمله گنجی " و ناتوانی در "اتخاذ یک موضع واقعگرایانه و بی تناقص در مورد شرایط ایران" ،سخن بگوید. بنابراین، سخن گزافه ای نخواهد بود که گروه اصلاح طلبانی که به تحریم انتخابات دست زده اند، برخلاف گروههایی چون مجاهدین خلق، چپ گرایان افراطی، جنگ طلبان نئو کان در ایالات متحده و طرفداران ایرانی شرمگین آنها، سلطنت طلبان، و همه سرنگونی طلبان دیگر که دارای استراتژی معلوم و معینی هستند، اکنون نمی دانند کدام استراتژی را برگزینند تا هم تامین کننده خصلت اصلاح طلبانه، مسالمت آمیز و قانون مند، و استقلال طلبانه رویکرد انها باشد، و هم چیزی غیر از شرکت در انتخابات و استقبال از رفرم های کوچک باشد. درحالیکه سخنان آقای زیدآبادی بیان روشن و صریح این تناقص است، اکبر گنجی بر این باور است که "بی عملی و تنبلی" سبب ان است. او، اما، هنوز پاسخی برای این پرسش اساسی نداده است، پرسش این است: چگونه تغییری- هرچند کوچک و ناپایدار و ناموزون - در موازنه سیاسی در حکومت جمهوری اسلامی به سود رفرم و اصلاح، از جمله میانه روی و عمل گرایی و تنش زایی در سیاست خارجی، به زیان پروژه فرایند رشد دموکراسی و اصلاح طلبی خواهد بود؟ تفاوت چنین رویکردی با دیدگاه های تقدیر گرایانه گروههای "نظیر انجمن حجتیه" در کجاست؟
درک اکبر گنجی از سازمان ملل، نیز، درکی آرمانخواهانه و غیر واقعی است. سه نظر برجسته در میان نظریه پردازان علوم سیاسی و روابط بین الملل در باره سازمان های بین المللی از جمله سازمان ملل متحد وجود دارد که درک گنجی با هیچکدام منطبق نیست. هرسه گروه رئالیست ها، سازمان گراها ، و گروهی که به نظری مابین آنها باور دارند، درباره سازمان ملل بر این باور هستند که سازمان ملل بر اساس منشور خود- خاصه پس از تجارب ناکام سومالی، بالکان، برمه و ...- نمی تواند در جنگ داخلی و فرایند سیاسی داخل یک کشور عضو نقش جدی ایفا کند. در مورد جنگ داخلی، تنها زمانی که جنگ داخلی متوقف شده و صلحی بین دو طرف جنگ ،منعقد گردد برای پاسداری از صلح می توانند دخالت کنند. در باره فرایند سیاسی این سازمان تنها میتواند در صورت وجود یک جنبش سیاسی گسترده و فعال و سرکوبی خونین، بیانیه ای سیاسی - که می باید با توافق تک تک اعضا باشد - صادر کند. تنها در صورتی که دولتی بنا بر اسناد معتبر و نظر هیئت سازمان ملل دست به نسل کشی بزند، سازمان ملل می تواند به پرونده آن در شورای امنیت رسیدگی کند.در هر دو مورد، همانطور که رئالیست ها می گویند، به سبب تضاد منافع بین قدرت های موثر جهانی به ندرت رخ میدهد. همین وضعیت درباره سازمان های بین المللی دیگر نظیر پارلمان اروپا صادق است. حداکثر کار آنها میتواند صدور بیانیه محکومیت یک رژیم سیاسی باشد. سالهاست در اروپا سازمان مجاهدین خلق با سرمایه گذاری و تلاش هنگفت خود برای نفوذ در پارلمان اروپا و دولتهای غربی به همین کار مشغول بوده و توانسته است موجب صدور بیانیه های گوناگونی در محکومیت جمهوری اسلامی را فراهم کند. در همه این سالها، اما، دولت های اروپایی بهترین روابط اقتصادی را با جمهوری اسلامی داشته اند. پایین بودن سطح روابط سیاسی با جمهوری اسلامی نیز به سبب فشار پارلمان اروپا یا مجاهدین خلق نبوده است، مسبب اصلی آن رفتار و سیاست خارجی غیر منسجم، افراطی و غیر بخردانه خود جمهوری اسلامی بوده است. این همه بدین معنی نیست که سازمانهای بین المللی هیچ گونه نقش و تاثیری در جنبش سیاسی یک کشور نخواهند داشت، بلکه تاکید بر نوع و میزان این نقش مد نظر من می باشد. تنها در زمانی که در یک کشور جنبشی فعال و همنگانی وجود داشته باشد که از رهبری متحد و مشخصی نیز برخوردار باشد، سازمان های بین المللی خواهند توانست در برخی مواقع به مثابه میانجی بین حکومت و اپوزیسیون نقشی ایفا کنند، یا با مذاکره با حکومت خواستار نرمش دربرابر جنبش موجود گردند. جنبش دموکراسی خواهی در برمه مثال بسیار خوبی در این باره است. رهبری جنبش تقریبا مشخص و معلوم است. بخش اصلی سازمان گسترده راهبه های بودایی، که تعداد آنها کمی بیش از ارتش برمه است، نیز به این جنبش پیوسته است و از خواسته های جنبش و رهبر آن ، سان سو چی ، پشتیبانی می کند. رهبر جنبش نیز، به رغم اصرار رهبران نظامی، حاضر به ترک کشور نشده است. سازمان ملل یا دولت هایی نظیر چین تنها می توانند با مذاکره خواستار گفتگوی رهبران نظامی رژیم برمه با رهبران جنبش دموکراسی آن کشور ها شوند. بدون وجود جنبش همگانی در برمه که حضور گسترده خود را در عمل نشان داده است سازمان ملل هیچ تاثیری نخواهد داشت. هیچکدام از چنین شرایطی در ایران نیست؛ سرکوب خونین وجود ندارد، جنبش یکپارچه و فعالی موجود نیست، بخش عمده ای از منتقدین و فعالان سیاسی اصلاح طلب به فرایند شرکت در انتخابات قانونمند پایبند هستند و تا کنون خواستار مداخله هیچ گروه خارجی، از جمله سازمان ملل، نیزنشده اند.
نکته ای دیگر ، گنجی از یک سو می گوید"تحلیل نیازمند اطلاعات درست است.اگر در خصوص موضوعی اطلاعات صحیح نداشته باشیم،نظر درستی هم در آن باره نمی توانیم اظهار کنیم" (روز آنلاین،سی ام مرداد ماه ٨۶). گنجی ، اما، خود اغلب به این حکم درست خود پایبند نیست. او به ما نمی گوید بر اساس کدام داده های آماری و اطلاعات درست به این نتیجه رسیده است که اغلب مردم ایران خواستار اقدامات رادیکال تری از سوی فعالین سیاسی هستند. تنها داده هایی که ما از رهگذر خود گنجی به آن دست یافته ایم، تصویر تیره و تار و نا آمید کننده ای است که او از"تنبلی و سکوت و بی همتی" ایرانیان، خاصه بخش مهاجر آن به ما داده است. پرسش اما این است که او بر اساس این تصویر تیره و نا امید کننده چرا به جای پذیرفتن واقعیت موجود و تلاش برای یافتن راهی در چهار چوب واقعیت های موجود، به سان چریکی که می خواست با فدا کردن خود "یخ ترس و بیم و بی همتی توده ها را بشکند" عمل می کند. آنچه گنجی میگوید، اگر درست نیز باشد ، بازگو کردن برخی از واقعیت ها است. او باید بجای بازگو کردن آن و ابراز خشم و سرزنش از "تنبلی و بی عملی" مردم، در صدد نشان دادن راه برون رفتی از بن بست کنونی باشد. او باید تلاش خود را مصروف ارزیابی از کاستی های جنبش اصلاح طلبی کرده و یافتن راه های عملی برای پیشبرد آن کند. راه عملی،البته، این نیست که کسی بگوید اگر همه مردم ایران،که از دولت کنونی ایران و سیاست های نو محافظه کاران و افراطی ها در حکومت به تنگ آمده اند، دست به اقدام عملی بزنند، فردا همه چیز دگرگون خواهد شد. این نکته البته بر همه "اظهر من الشمس" است. این یک فرضیه آرمانخواهانه محض است. یک مثال، نظر سنجی های مختلف نشان می دهد اکثریت قاطع مردم ایالات متحده موافق طرح بیمه همگانی هستند، اغلب آنها موافق جنگ نیستند، اغلب آنها از گذراندن قوانینی که کارخانه های خودرو سازی را مجبور به تولید خودرو های کم مصرف گردد- در حد خودروهای اروپائیان- تا از اتکاء به نفت خاورمیانه به شدت کاسته شود، پشتیبانی می کنند، اغلب آنها ..... اما این کافی نیست و کاری دراین باره صورت نمی گیرد. بخشی از آن به سبب آن است که اغلب این منتقدین از انتخابات رویگردان شده اند، ازتباط آنها با نمایندگانشان فعالانه نیست. بخشی از آن به خاطر صعف سازمانی دموکرات ها می باشد. سازمان دهی آنها و قدرت بسیج هواداران در بین دموکرات ها به مراتب از جمهوریخواهان کمتر است. بخشی نیز به این سبب است که مخالفان از قدرت سازمانی، تبلیغا ت، و مالی بهتری برخوردارند. برای درمان ِ آن، نمی توان در نامه ای به همه جوانان و مردم آمریکا گفت چرا می ترسید و بی عملید.، درست است، که آنها بی عملند اما دموکرات ها یا فعالینی که خواستار آن تغییرات هستند، باید به جای آن در صدد تغییر برنامه های عملی خود و یافتن راههای به صحنه آوردن آن اکثریت ناراضی و خاموش باشند. در تمام دوران دولت سید محمد خاتمی ، اصلاح طلبان به شمول آقای گنجی نتوانستند کاری کنند تا پایگاه ِ وسیع جنبش اصلاح طلبی سازمان یافته شده و بتواند با "فشار از پایین و چانه زنی در بالا" به برخی از خواسته های اساسی خود دست یابد. به جای کار در راستای حل این معضل، بخش مهمی از آنان سرخورده شده و در حالیکه از کاری به مراتب آسان تر ناتوان بودند، با محکومیت سید محمد خاتمی، به نحو شگفت آوری خواستار کاری به مراتب سخت، یعنی رفراندم و تغییر قانون اساسی، شدند. برخی در آن زمان گرفتار این توهم بودند که "امید واهی" به خاتمی مانع از"خیزش مقاومت مدنی" است. این توهم دوسالی است ناپدید شده است. نگارنده به خوبی به یاد دارد در نخستین ماههای پیروزی سید محمد خاتمی ، و هنگامیکه جنبش اصلاح طلبی هنوز در ماه عسل خود به سر می برد، دانشجویان در فراخوانی از سوی دفتر تحکیم وحدت با گردهمایی بزرگی در دانشگاه تهران خواستار لغو نظارت استصوابی شدند. روز بعد اقای احمد جنتی، دبیر نو محافظه کار و تندرو شورای نگهبان، در سخنان ِ بسیار آشتی طلبانه ای حاکی از عقب نشینی آشکار گفت:"این قانون ِ [نظارت استصوابی ] مصوبه ِ مجلس ِ منتخب ِ خودتان است، از مجلس بخواهید آن را تغییر دهد، دیگر چرا اجتماع می کنید و اعتراض می کنید تا دولت های خارجی سوء استفاده کنند". در آن زمان درحالیکه بخشی از اصلاح طلبان با شتاب در پی تسویه حساب با جناح دیگری از جبهه خود بودند، بخشی دیگر ناتوان ار سازماندهی "فشار از پایین"، و دولت سید محمد خاتمی نیز در چنبره برخی از تردید ها ی خود به سر می برد، جناح رقیب با سازماندهی مجدد خود و استزاتژی نوین خسته کردن و نا امید کردن گروههای هوادار دولت اصلاح طلب وارد کارزار میدانی شد که سرانجام از آن پیروز بدر آمد. در آن نبرد سرونوشت ساز، محافظه کاران نشان دادند که در بسیج پایگاههای کم شمار خود و استفاده از همه اهرم های قدرت بسیار خبره تر از اصلاح طلبان عمل می کنند. در دوره بعد، بخش ناراضی و "تندرو" اصلاح طلبی به جای بررسی ضعف ها و نا کامی ها ، آسان ترین گزینه، یعنی فرا فکنی و کناره گرفتن از آن پروژه ملال آور چانه زدن با قدرت و شرکت در انتخابات را برگزید. آنان برآن شدند تا دست کم متهم به "قدرت طلبی و دنباله روی از ثروت" نشوند. پس از آن نیز تلاش نو محافظه کاران ایالات متحده و شکسته شدن تخم لق "تغییر رژیم" موجب فروپاشی و تفرقه بیشتر در بین برخی گروههای اصلاح طلب گشت.
با این همه، ، به نظر نگارنده، اکبر گنجی از پتانسیل بسیاری برای ایفای نقش مثبت و مهمی در جنبش دموکراسی خواهی و اصلاح طلبی ایرانیان برخوردار است؛ تلاش موثربرای برقراری پیوند بین دو گروه بزرگ اصلاح طلبان داخل و خارج از کشور از جمله آنها می تواند بود. تلاش های ضد جنگ و اصرار بر مذاکره مستقیم بین ایران و ایالات متحده بر حل اختلافات درباره برنامه اتمی ایران ف نیز ، از جمله آنان است. هر گونه تنش زایی در روابط بین الملل و رفع تهدیدهای محتمل راه گشای باز شدن فضای سیاسی داخل کشور خواهد شد. همچنانکه اکنون اپوزیسون برمه، و اتحاد یه ملی برای دموکراسی که رهبری ان را دارد، از همه کشورهای خارجی می خواهد با رژیم برمه در گیر گفتگو و مذاکره گردند.
همچنین، گنجی می تواند درارزیابی از گذشته جنبش اصلاح طلبی علاوه بر بررسی ضعف های آن از جنبه کندروی با راست روی عملکردهای تندروانه و تفرقه افکنانه برخی گرایشات درون آن را نیر مورد بررسی قرار دهد. راههای متشکل کردن هواداران جنبش اصلاح طلبی و تدوین برنامه ای عملی و خردمندانه برای شرکت در انتخابات نیز کاری است بسیار سودمند.
تلاش برای پیوند میان بخش های مختلف و از هم گسیخته جنبش اصلاح طلبی در داخل کشور نیز می تواند در صدر برنامه های اکبر گنجی قرار گیرد. او از این امتیاز برخوردار است که بتواند حلقه واسطی بین جنبش گروههای پراکنده اصلاح طلبی در ایران مانند جنبش زنان و دانشجویان با احزابی نظیر حزب مشارکت، کارگزاران و اعتماد ملی و غیره گردد. تلاش برای تدوین قوانین مدنی اجتماعی بهتر برای زنان و دیگر اقشار اجتماعی خاصه کارگران و حقوق بگیران، تاکید بر حقوق مربوط به عدالنت اجتماعی ، و سرانجام تدوین برنامه حداقلی ِ تلاش برای اجرای بی کم و کاست قانون اساسی می تواند همه گروههای کوچک و بزرگ اصلاح طلب را دوباره گرد هم آورد. حذف مواردی مانند نظارت استصوابی از قانون اساسی ،که بر خلاف روح آن و بعدا به آن اضافه شده است، می تواند در همین چهارچوب بگنجد. استقبال از ایجاد و تقویت شدن جناح محافظه کاران واقعی و سنتی ، به مثابه شرط لازم هر نوع دموکراسی، و اشکار کردن این باورکه آنان به مثابه بخش مهمی از جامعه ایران در هر گونه تغییر و تحول نقش و موقعیت خود را متناسب با وضعیت سیاسی جامعه دریافت خواند کرد و تلاش برای جدا کردن آنها از نیروهای افراطی، نو محافظه کاران و باند قدرتی، که هر زمانی در پس پشت گروه یا شخص خاصی پنهان شده و برنامه خود را به پیش می برند، نیز میتواند در ردیف برنامه های او باشد.
نگارنده در پایان، با یادآوری و بازگرداندن ِ پرسشی که اکبر گنجی، در پایان پاسخ خود ،فروتنانه از آقای عزت الله سحابی پرسیده است به خود او چنین می گوید: اکبر گنجی این استعداد و توان را دارد تا با همکاری دوستانش در جنبش بزرگ اصلاح طلبی ایران، با نقد بی امان و بی رحمانه خو- برخلاف سنت دیرپا ی فقدان نقد ِ خویش در میان اغلب رهبران و فعالان سیاسی ایران - "به تبیین و بررسی شیوه های مبارزه مسالمت آمیز گذار به دموکراسی" بپردازد. اکبر چنگی تنها با پرهیز از بیان احکام کلی و تلاش برای انطباق هر حکم کلی با شرایط ایران و پاسخ روشن و بی ابهام برای پرسش معلوم و مشخص می تواند چنین کاری کند.
۱)نقل به معنی، روز آنلاین، ۱۲ مهرماه. البته آقای زید آبادی در مقاله بعدی خود به درستی بر محتمل بودن قدرت گیری برخی از عمل گرایان و جلوگیری از جنگ سخن گفت. این نظر که شاید آقای زید آبادی به تسامح و برخی به تآکید و با حرارت می گویند که جنگ ِمحتمل تنها به سبب اقدامات تندروهای ایرانی است خود شایسته نقد و بررسی مفصلی است. تجربه جنگ عراق کاملا خلاف این نظر را اثبات کرده است.
۲) به نظر من توجه اصلاح طلبان برای جلب مردمی که برای شعارهای عدالت خواهانه آقای احمدی نژاد به او رآی دادند موجب سوء تفاهم "بازگشت به سال شصت" در میان برخی شده است. من دراین باره بعدآ خواهم نوشت.

تهمورس کیانی، سیاتل ( ایالات متحده)، بیستم مهرماه هزار و سیصد و هشتاد و شش شمسی
tahmoures_kiani@yahoo.com
 



 

 



 

© Copyright 2007-2018 Political Articles. All rights reserved