مرگ رهبر؟

 

کوروش برزگران

 

در چند روز گذشته اظهارات فردی به نام عباس پالیزدار و افشای اسامی برخی از «سران مافیای فساد اقتصادی» که احمدی نژاد بارها وعده اش را داده بود همه را – چه در داخل و چه در خارج کشور- متحیر کرده و به ابراز شگفتی و تحلیلهای متفاوت واداشته است.

 

اما در ورای این اظهارات و واکنشها نسبت به آن، جای یک پرسش مهم و پاسخ آن خالی است. البته این پرسش در ذهن همگان احتمالاً آمده و شاید به طرق مختلف مطرح شده است. آن پرسش این است که در مملکتی که به قول شاعر از آدیخواه ایران احمد شاملو «مزد گورکن از آزادی آدمی افزون تر است» چگونه می شود کسی بیاید و لجن به حیثیت و هیکل و آبروی کسانی بمالد که از «ارکان» رژیم هستند؟ آن هم ارکانی که شبها خواب امام زمان را می بینند که لیست نمایندگان مجلس را امضا کرده و یا به آنها الهام می شود (احتمالاً در حالت احتلام!) که فلان کس منظور نظر آقاست و باید در مصدر امور قرار گیرد و اگر چنین نشود قلب آقا جریحه بر می دارد! بسا شگفتی که این دوران در این مملکت عجایب می بینیم و نمی دانیم بخندیم یا بگرییم؛ باور کنیم یا نکنیم.

 

1- در وحلة اول باید بخندیم و باور کنیم. بخندیم به فلاکت و ادباری که رژیم را در بر گرفته و آن را مثل خوره از درون می پوساند تا آنجا که دیگر این رژیم را نمی توان به هیچ وجه اسلامی دانست؛ حال چه خود را اسلامی بداند یا بنامد و در تلویزیونش دم به ساعت صلوات بفرستد و آخوند بالای منبر روانه کند تا خطبه به نام «خلیفه مسلمین» بخواند. نتیجه این خوره و جذامی که به تن رژیم افتاده انقلاب و سرنگونی آن نیست زیرا مردم دیگر حال انقلاب ندارند. همان یکی برای هفت پشتشان بس! این وضعیت منجر به تحول تدریجی حکومت در یک دورة چند ساله می شود. رژیم به دلیل جزمیت و دافعه شدیدی که دارد از تربیت کادر قوی و معتقد به مبانی مورد نظرش ناتوان مانده و نسل مورد اطمینان آن هم در حال مرگ و میر و بازنشستگی است. خامنه ای و رفسنجانی و دیگر معتمدین حکومت در روزهای آینده سوار بر دوش امت همیشه در صحنه به صورت افقی میهمان مرقد مطهر خواهند شد. امثال خزعلی و جنتی و دیگران هم همینطور. کسانی هم که واقعاً به مبانی رژیم معتقد باشند «چیزهایی» بیش از احمدی نژاد نخواهند بود که به جای مدیریت (اداره کردن امور) منیریت (نور ساطع کردن) می کنند و مگسهایی هستند که عرصه سیمرغ را جولانگه خود می پندارند و صد البته دلقکهایی خواهند بود که سرعت زوال «جمهوری اسلامی» را فوق العاده شتاب می بخشند. کسانی هم که خود را کاربلد می دانند نیز آنقدر توان و فکر ندارند که «هنرمندی های» جنابان احمدی نژادها در توالت دولت را بشویند. کسانی مانند قالیباف و لاریجانی و حتی خاتمی و خاتمی چی ها نیز از همین سنخ و قماش اند و بی عرضه تر از آن که این اوضاع قمر در عقرب و دست در پاچه را راست و ریس نمایند. تکلیف امثال حداد عادل و امثالش نیز معلوم و مبرهن است که پای بساط را ترجیح می دهند!

 

2- در وحله دوم این موضوع مهم است که حملة مهلک به «ارکان» به قصد تصاحب جایگاه آنها صورت می گیرد. در واقع می توان سناریوی در حال اجرا را چنین حدس زد که یک طیف در حکومت، می خواهد بالاترین رکن را مال خود کند؛ یعنی رهبری را. بنابراین اولاً رهبر در حال محو شدن از صحنه است؛ حال توسط عزرائیل یا توسط دستیاران او! دوماً صندلی خالی رهبری را باید کسی بگیرد که موافق این طیف (مجری سناریو) است. پس رقبا را باید از میدان به در کرد. چگونه؟ طبق قانون اساسی! قانون اساسی دربارة رهبر تصریح می کند که باید عادل، شجاع، آگاه به امور و سیاست و مبرا از فساد باشد. این آقایانی که پالیزدار نام برده یا دچار حماقتند یا مبتلا به فساد مالی و اخلاقی و بنابراین نمی توانند رهبر شوند.

 

3- باید دنبال کسی گشت که از این سناریو بالاترین نفع را می برد. دار و دسته احمدی نژاد برنده های کوچک این بازی هستند. برنده بزرگ کیست؟ به آن فکر کنید و اینکه در آینده ای نه چندان دور و بلکه بسیار نزدیک، جمهوری اسلامی دچار تحولاتی ماهیتی می شود و بازی در ایران رنگ دگری خواهد گرفت بسیار متفاوت از آنچه به تصور می آید. گفته های پالیزدار تکذیب شود یا نشود، او را دستگیر کنند یا نکنند، دچار مرگ واجبی بشود یا نشود، این سناریو نوشته شده و در حال اجرا شدن است. او دست کم سهم خود را از نقش آفرینی در این بازی گرفته است. اگر قانع باشد جان به در می برد.  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



 

© Copyright 2007-2018 Political Articles. All rights reserved