«جمعیت سنتی ، در تقابل با جامعه مدنی»

به قلم : کاظم رنجبر

Kazem.randjbar@wanadoo.fr

 

درارتباط با« انتخابات » یا  در حقیقت  انتصابات دوره هشتم  مجلش شورای اسلامی ،در نظام ولایت مطلقه فقیه  که در24 اسفند ماه 1386 در پیش داریم ، آقای حسن بهگر ، مدیرمحترم  سایت «ایران لیبرال » ، در این رابطه ،  سئوالاتی  را پیش کشیده اند ، من صاحب این قلم  سعی خواهم داشت در محدوده این مقاله ، به آن سئوالات بصورت تحلیلی در یک رساله ،جواب  بدهم .

سئوالات .

1-برگزاری انتخابات مجلس و یا دیگر انتخابات در جمهوری اسلامی را در مقایسه با انتخابات در کشور های آزادچگونه می بینید؟

2-آیا انتخابات را می توان مقوله فرهنگی دانست،و گفت این انتخابات  به این شکل ، منطبق با سنت اسلامی است ،که بنا  به قولی ، وجه غالب سنت ما را تشکیل می دهد ؟

3-بعضی ها می گویند ، بود یک قانون بد ، بهتر از نبودن  قانون است و به همین نسبت (یا به همین سبب )باید در انتخابات شرکت جست و خواستار همین قانون پر از نواقص شد.

4-دلایل رد گسترده ای کاندیدهای مشهور به اصلاح طلب چیست ، آیا ادا مه همان تنگ نظری و انحصار طلبی نیست، و این حذف تاکی می تواند ادامه یابد؟

 

- قبل از هر چیز ، به این موضوع اشاره می کنم ، که من سعی کرده ام در بطن یک مقاله ، به مجموع این سئوالات جواب بدهم ، به عبارت دیگر جواب این سئوالات را باید در بطن این مقاله جستجو کرد.در عین حال که این سئوالات ، هرکدام برگرفته از واقعیت عینی و تاریخی و فرهنگی ایران هستند ، در ضمن هر کدام  نیز رابطه دیالکتیک  با ساختار فرهنگی و ، اقتصادی ،و اجتماعی ، ایران  دارند.لذا اگر بطور مختصر ، به این ساختار  عینی ، تاریخی و فرهنگی  جامعه ایران اشاره نکنیم ، جواب به این سئوالات ، قابل درک و حتی قابل هضم برای خواننده ایرانی ، نخواهد بود.

مگر 29 سال پیش، قریب به اتفاق  ملت ایران ، در طول یک سال مبارزات سیاسی ، تظاهرات خیابانی ، اعتصابات عمومی ، حتی در آخرین مرحله ، مبارزات مسلحانه ، علیه نظام سلطنت استبدادی ،انقلاب نکردند؟ هیچ مورخ صد یق ، نقش رهبری  آیت الله خمینی را نمی تواند نفی بکند. مگر در «رفراندم » 12 فروردین 1358، برای تعین  نوع نظام آینده کشور ، آیت الله خمینی  شعار «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم» را حکم نداد؟مگر در آن روز رفراندم ، دهها هزار ایرانی تحصیل کرده  دانشگاهی ،ور هبران سیاسی ، حتی احزاب چپ مارکسیستی ، و حزب توده ایران ، با آن سابقه طولانی  مبارزاتی خود ، در صف اول راًی دهنده گان ، به « جمهوری اسلامی»  آیت الله خمینی نبودند؟ با توجه و دقت در این شرکت عظیم ملت ، در این «رفراندم »و عدم شناخت  از ماهیت یک نظام سیاسی ، با عنوان « جمهوری اسلامی»، خود دلیل بر این نیست که ،در درون هر ایرانی ، حتی روشنفکران  لائیک ،که مدت های طولانی در کشور های غربی  با نظام های لائیک و دموکراتیک زندگی کرده بودند،و حتی بعضی از آنان که حتی «مارکسیست » های دو آتشه بودند ، بد ون آنکه آثار مارکس وانگلس  را   مطالعه و درک کرده باشند  ،در وجدان نا خود آگاه شان  یک آخوند با اندیشه های قرون وسطائی نهفته نبود ؟

وقتی که زنده یاد خسرو گلسرخی ، همراه با رفیق و هم رزم خود کرامت  الله دانشیان ، در سال 1352 ، ، 5 سال قبل از انقلاب 1357 ، در بیدادگاه های محمد رضا شاه ،در دفاع از اندیشه های مارکسیستی خود ، با صدای بلند می گوید: «من مکتب سوسیالیزم را از مولای متقیان  علی علیه السلام ،و ظلم ستیزی را از سرور شهیدان ، حضرت حسین آموخته ام » این سخن من به گزاف نیست ،که حتی روشنفکر  و مبارز سیاسی ایرانی ، تاریخ اسلام  ، به مفهوم تاریخ مبتی بر تحلیل و تفسیر علمی آن را نمی شناسد. آنچه را که عموم ملت از  تاریخ اسلام در ذهن شان دارند ، تاریخ روضه خوانی از اسلام و مذهب شیعه است . حد اکثر ایرانیان  ایکه  در روز حد اقل چند بار به قران مجید قسم می خورد ، ، نه تنها در عمرشان ،  یک بار  قران را نخوانده اند و اگر هم خوانده باشند ، به خاطر  نا آگاهی به زبان  عربی ، حتی از محتوی آن حتی بطور سطحی  آگاه نیستند ، و معنی و مفهوم ، نماز  روزانه خود را نمی دانند . مسلم است ، که اسلام و مذهب تحمیلی بر ایرانی ، اسلام و مذهب روضه خوانان ایرانی است.

این سخن من گزاف محسوب نمی شود ،که حد اقل ، قبل از انقلاب 1357، در وجدان سیاسی  هر ایرانی  پیرو مذهب شیعه ، یک باور و اعتماد معصومانه  به روحانیت وجود داشت.حتی روشنفکران  هم بر این باور داشتند ، که بخشی از روحانیون ، مظهر باور های دینی شان بود . در این باور های معصومانه شان ، عدالت خواهی ، ظلم ستیزی، پاکدامنی، برابری ، برادری مظهر  روحانیت تشیع بود .لذا با این باور و ایمان ، عملأو رسمأ آیت الله خمینی را به رهبری بلامنازع  انقلاب قبول کردند.

این امر خود نشان می دهد ،که حتی  قشر تحصیل کرده ما ، بخاطر قرنها حاکمیت  استبداد سلطنتی و همراه با استبداد دینی ، حتی با تاریخ اسلام ، از جنبه علمی آن آشنائی نداشتند ،و هنوز هم ندارند.برای آنان اسلام و تاریخ آن ، همان است که از زبان روضه خوانان و مداحان از دوران طفولیت خود شنیده اند .اینجا است که ما باید در درجه اول ، واقعیت های عینی و ذهنی جامعه ایران را مورد مطالعه قرار بدهیم ، تا  به علل شکست  مبارزات سیاسی در طول 150 سال گذشته  ملت ایران  ، پی ببریم. و ببینیم آیا  «قانون اساسی جمهوری اسلامی » رسمأ و عملأ به مفهوم فلسفه سیاسی  امروز ، ملتی را بنام  «ملت ایران » با حقوق و مسئولیت شهروندی اش را رسمأ می شناسد یانه؟ آیا روحانیون حکومتی ، 70 ملیون ایرانی را بنام ملت ، صاحب این مملکت ، دارای حقوق و کرامت انسانی ، را رسمأ قبول دارند ، یا اینکه برای این حضرات ، 70 ملیون ایرانی ، امت مسلمان هستند ،که باید در زندگی فردی و اجتماعی خود ، از رهبران دینی ،و روحانیون مجتهد ، تبعیت و تقلید بکنند؟ هیچ کس نمی تواند منکر این اصل باشد ،که مقام غیر انتخابی و دائم العمری « رهبر»  ،با عنوان  ولی امر مسلمین ، علنأ ملت ایران را تا حد صغیر  ،فاقد اراده ، عقیده و حقوق شهروندی  پائین آورده است .

وقتی که مارتن لوتر(Martin Luther –متولد 1483-مرگ 1546)  کشیش معروف آلمانی رهبر جنبش های اصلا حات دینی (پروتستانتیسم )  در سال 1525ترجمه تورات وانجیل  را به زبان آلمانی در شهر wittenberg ،تمام کرد، این کار عظیم را با این جمله معروف خلاصه می کند :مسئولیت فردی و مسئولیت اجتماعی شخص در یک جامعه ، با هم پیوند دارند،و این مسئولیت ، از آموختن خواندن و نوشتن شروع می شود. به عبارت دیگر ،انسان بی سواد ، حتی با خدای خود نیز بیگانه است . کسی که  نمی تواند ، کتاب دینی خود را به زبان خود ، بخواند و بفهمد ، مسلمأ آلت دست شیادان دین فروش می شود .در ایران بلا کشید ه ما ، چه قشری  مخالف ایجاد مدارس مدرن به سبک اروپائی بودند ؟  روحانیون ! چه کسانی  مخالف ، تعلیم ، تربیت ، و آموزش دختران ایرانی بودند؟ روحانیون .! چه کسانی مخالف آزادی اندیشه و بیان  بودند ،و هنوز هم هستند ؟  شاهان مستبد ،و روحانیون مستبد.!!!

اگر جامعه  فئودالی آلمان قرن پانزدهم و شانزدهم آلمان ،در بطن خود ، روحانی نظیر مارتن لوتر  را می پروراند ،که رسمأو علنأ 500 سال پیش می گوید : انسان مئومن به خدا ، اگر کتاب دینی و مفاهیم  عبادات دینی خود را در زبان خود نفهمد و درک نکند ، چگونه  نسبت به خود و جامعه اش احساس مسئولیت میکند ؟ لذا نباید ، یک طرفه به قضاوت بنشینیم ،اکثریت  قریب به اتفاق روحانیون ایران ،از جامعه  روستائی   فقیر و خرده مالک برخاسته اند .در  قصبه  خمین ، محل تولد آیت الله خمینی ، در صد سال گذشته ، چه آثاری از جلوه های تمدن  امروزی ، چون مدرسه ، کتابخانه ، درمانگاه ، سالن تئاتر ، سینما ،انجمن های ادبی ، هنری ، روزنامه های آزاد ، انجمن های شهری ، احزاب ، وجود داشتند ،که  کودکی آیت الله خمینی و امثال ایشان تحت تاثیر چنین نهاد های فرهنگی ، معنی و مفهوم واقعی ، علم ، دانش ، جامعه و مدیریت جامعه، حقئق انسانی و شهروندی  را  یاد بگیرد؟  تنها جائیکه  حد اقل ، برای کودکان روستائی  امکان خواندن و نوشتن را یاد می دادند ، همان مکتب خانه  ها بودند ، که از آنجا  به حوزه های دینی در شهرهای مذهبی راه پیدا می کردند،و  دروس ایکه در این حوزه ها  یاد می گرفتند ، برگرفته از اندیشه های  علمای شیعه ، 500 سال پیش ، عصر صفویه ، نظیر  شیخ الاسلام محمد باقر مجلسی معروف به کلینی بود ند. ما رتن لوتر ، و شیخ الاسلام  محمد باقر مجلسی ، تقریبأ هردو هم عصر بودند . آثار واندیشه های لوتر را در کنار ، اندیشه های شیخ الاسلام  محمد باقر مجلسی  بگذارید ،و ببینید ،که بعد از 500 سال ، در ایران ،چرا زنان و دختران ایرانی را بنام اسلام ناب محمدی آقای خمینی    با وحشیانه ترین اعمال و رفتار،  سنگسار می کنند ،و در آلمان ، زنی بنام خانم آ نگلا مرکر ، با مقام صدر اعظمی  ، یکی از پیشرفته ترین کشور دنیا  با 80 ملیون جمعیت ، مهد فرهنگ و فلسفه می رسد؟

ایرانی ؟  :  رعیت شاه ،امت شیخ ،مقلد مجتهد !

اگر به ادبیات سیاسی ایران قرن نوزدهم میلادی  خوب دقیق بشویم، تا قبل از انقلاب مشروطیت 1906 ، توده مردم ایران را، با دو عنوان مشخص می کردند: ایرانیان در عین حال که  رعیت شاه محسوب می شدند امت مسلمان ، مقلد و پیرو فلان شیخ الاسلام و یا فلان مجتهد نیز بودند  .وجه مشخصه مشترک این توده انسانی ساکن ایران ، مسلمان بودن اکثریت ایرانیان است.این هویت ایرانیان ،در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی ، با این عنوان «امت ایران اسلامی» مشخص می شود. دوگانگی ، هویت ایرانی در رقابت شاه با شیخ ، برای تحکیم قدرت حاکمیت بر  توده مردم ، بعضأ به اختلاف عمیق و رقابت  خصمانه  منتهی می شد. اختلاف محمد رضا شاه ، با آیت الله خمینی ، بهترین نمونه این تضاد دو کانون قدرت بود . خصوصأ اینکه در فقه مذهب شیعه ، ساختن دستگاه امامت و ولایت ، ومشروعیت دادن به روحانیت ، به عنوان ولی امر مسلمین در زمان غیبت  امام زمان(ع)، که در حقیقت ، پایه فقهی ، و ایده ئولوژیک جمهوری اسلامی ایران است ، که  آیت الله خمینی را ،به مقام امامت رساند .در چنین مقام رهبربلا منازع امت اسلامی   آیت الله خمینی ، ایرانیان ،و توده مردم نیز  در جامعه مقام و منزلتی  جز امت و مقلد مجتهد ،و تابعیت بدون قید و شرط از شیخ را نداشتند و هنوز هم ندارند .

اگرچه محمد رضا شاه ، با سفر به حج ، و ترتیب مراسم عزاداری  محرم ،و شرکت خود در ختم عزاداری  سازمان داده شده در کاخسلطنتی خود  ، علنأ پیروی از مذهب شیعه را نشان می داد ، اما ، حس جاه طلبی ، شیفتگی  به قدرت ، وزعامت  در آیت الله خمینی ، و فساد و استبداد حاکم درنظام سلطنتی محمد رضا شاه ،و فقر فرهنگ سیاسی در جامعه ایران ،و باور های معصومانه« امت اسلامی ایران از عدالت اسلامی ،و پاکدامنی روحانیون» کل جامعه رابه به حرکت در آورد ،که در نهایت به سرنگونی شاه ،و جانشینی شیخ منتهی شد.

 این دو گانگی قدرت و رقابت بین شاهان و پاپ ها در اروپا ، جنگهای طولانی را به همراه داشت .پادشاهان ،  بر این اصل تکیه می کردند ،که پاپ ها  بمانند سایر رعایا ، رعیت شاه هستند ،و تابعیت پاپ ها از شاهان ، امری است مسلم. در مقابل ، پاپ ها این«منطق»  را پیش می کشیدند ،که پادشاهان ، پیرو دین مسیحیت  اند و مجبور و ملزوم به اطاعت از پاپ هستند که جانشین « به حق»  حضرت مسیح در روی زمین است !  خوانندگان اگر بخاتطر داشته باشند ، آیت الله خمینی ،و طرفداران ایشان ، حکومت محمد رضا شاه را حکومت یزیدی می نامیدندو لقب امام  که خود بار مذهبی دارد ، بدون دلیل نیست . در این جنگ قدرت ، آنچه که مورد نظر و توجه قرار نمی گرفت ،و هنوز هم قرار نمی گیرد  شرایط زندگی و سرنوشت توده مردم ،و  آینده مملکت بود .

منظور از بیان این مطالب ، این است که ما مردم ایران ، ولو اینکه  هویت خود را  بنام ایرانی و فردی از ملت ایران ، می شناسیم ، اما در واقعیت عینی و ذهنی ، تاریخی و فرهنگی خود ، هنوز به مقام ملت به مفهوم فلسفه سیاسی و جامعه شناسی و حقوق سیاسی ، به حد  آگاهی از ملت و هویت ملی نرسیده ایم .، بلکه در حال گذر از مرحله رعیت و امت ، به مرحله ملت  هستیم.

جامعه ،و هویت آن.

برای آنکه بتوانیم ، به چنین سئوال نسبتأ گسترده و پیچیده ، جواب روشن و دقیق بدهیم  ، لازم است ، به مفاهیم ایکه فلاسفه  و جامعه شناسان معروف دنیا ، در رابطه با جامعه وهویت آن  ، از خود آثار نظری  بجای گذاشته اند ، به این مفاهیم مراجعه بکنیم .بنا بگفته توماس هابس ، فیلسوف قرن 17  انگلیسی ، مفاهیم بمانند ابزاری هستند ، که انسان بوسیله آن ابزارها ، واقعیت ها را (بمانند سنگتراش با قلم سنگتراشی ) می تراشد و به آنها شکل می دهد .

یکی از معروف ترین  بنیاگزاران مکتب جامعه شناسی آلمان ، فردیناند  تونیس-Ferdinand Tönnies (– متولد 1855 مرگ 1936 ) است .فردینالند  تونیس ، همراه با ماکس وبر ، جامعه شناس دیگرو معروف آلمانی ، مکتب  جامعه شناسی تفهیمی –«  la sociologie compréhensive » را بنیان گذاشتند . تونیس ، تحت تاثیر و توسعه علوم زیست شناسی   ، می گوید ،: واقعیت ، دارای ساختار ارگانیک است (اینجا ارگانیک به مفهموم زنده ، تاثیر گذارو تاثیر پذ یر و در حال دگرگونی  است). حرکت و تحول ، نقش اول را بازی میکند . مفاهیم برای تعریف واقعیت ها باید  با تحول و حرکت ممزوج بشوند .و اضافه می کند ، که مسئله  اصلی در ساختن مفاهیم  تفیهمی ، دست یافتن به یک فاصله بین واقعیت در حال حرکت ، و علمی که می خواهد ، به واقعیت آن دسترسی پیدا بکند است  . در راستای این روش تحقیقی است ،که تونیس ،  واقعیت ها را هم  از طریق میکرو سکپ وهم از طریق  تلسکوب  نگاه می کند .

بزرگترین اثر این جامعه شناس ، کتابی است با این عنوان : Gemeinschaft und Gesellschaft- که میتوان این عنوان را در زبان فارسی ،از منظر جامعه شناسی ، معادل  :جمعیت و جامعه ، ترجمه کرد ، همچنانکه ، جامعه شناسان فرانسوی ، این عنوان را با کلمات : La communauté et  La société –ترجمه کرده اند .البته در  فرهنگ فرانسه ، کلمه  La Communauté  -یا جمعیت ، یا گروه انسانی ،با  بار فرهنگ مذهبی ممزوج است   .این کلمه با انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 ،، مفهوم و بارسیاسی خود را تغیر می دهد ، به صورت :La Communauté nationale  ، در معنی و مفهوم :ملت ، یا توده ملت ، را بخود می گیرد . در صورتیکه ، از آنجائیکه وحدت  آلمان  با ایالت های شاهزاد نشین آن کشور  ، در سال 1871 ، عملی شد ، لذا ، این وحدت ملی ، بر وحدت سرنوشت ، یادر زبان آلمانی  Schicksalsgemeinschaft- تکیه می کند . به عبارت دیگر ، گذر از جمعیت ، خوصوصأ جمعیت به مفهوم فرهنگی و تاریخی ایران ، یعنی: رعیت شاه ، امت شیخ ،و مقلد مجتهد ، در ایران و تبدیل  جمعیت ایرانی با مشخصات ذکر شده به ملت و وحدت ملی ، گذری است بس  طولانی .

 البته هدف ما این نیست که واقعیت های عینی و ذهنی جامعه ایران عقب مانده امروز را با وقعیت های جامعه آلمان آواخر قرن نوزدهم ،و اوایل قرن بیستم ،آلمان صنعتی ،و در حال توسعه علمی اقتصادی و شهر نشینی گسترده  مقایسه بکنیم ،و بخواهیم از جامعه آلمان ، الگوی تغیرات بنیادی ، در ایران امروزرا ، تقلید بکنیم. اما این اصل را نیز نباید فراموش بکنیم ، که عوارض یک بیماری  مثل بیماری سٌل ریوی و معالجه آن ،چه در ایران و چه در آلمان یکی است ،و راه معالجه آن چه در ایران و چه در آلمان نیز به همان روش است . بی جهت نیست که ایران ، تا امروز نیز بخش مهم داروهای مصرفی خود را از آلمان و کشور های پیشرفته وارد میکند. داروی درمان بیماری سٌل ریوی تا انجاکه من می دانم ، در حوزه های دینی قم و مشهد ، ساخته نمی شوند .

وقتیکه در هزاره سوم ، صحبت از ملت آلمان ، یا ملت فرانسه و ملت ایران می شود ، ولو اینکه برای مشخص کردن  ساکنان  هر سه کشور ، کلمه ملیت آلمانی ، ملیت فرانسوی ، ملیت ایرانی بکار می بریم ، ولی هر کدام از این ملیت ها در ساختن هویت ملی ، تاریخ و فرهنگ مشخص خود را دارند . به همین جهت  نیز  ما ایرانیان ، به مفهوم نظریه پردازان آلمانی و یا فرانسوی از منظر جامعه شناسی  ، هنوز  به مرحله ملت  ، با هویت ملی ، صاحب  اصلی کشور و وطن خود ، با حکومت برخاسته از آرای آزاد  خود نیستیم . اگر ما ایرانیان ، به آن حد از شعور و فرهنگ سیاسی  می رسیدیم ، وطن ما ، بدون تبعیض ، متعلق به همه ایرانیان ،و دولت ایران برخاسته از رای آزاد ملت بود ، در آن صورتیکه می دانیم و می دانید ،  این چنین نیست . ما ایرانیان در زمان نظام استبداد شاهنشاهی رعیت شاه ،و در نظام  استبداد آخوندی امت و مقلد شیخ محسوب می شویم.

تونیس تحت تاًثیر توماس  هابس ،  ابتدای زندگی اجتماعی انسان را  زندگی اشتراکی میداند  ، که از عشق مادرانه نسبت به فرزند ، شروع می شود ،  بعد از گذر  از رابطه خونی ، خانوادگی ، طایفه او عشیره ای  قومی  قومی، در نهایت به همبستگی  مذهبی و دینی منتهی می گردد .ابتدا شروع  زندگی بشر  ، زندگی اشتراکی بود . رابطه بیولوژیک مادر،  با فرزند ان خود ، یک رابطه امتزاجی ، مخلوط درهم (fusionnel )  است ، که در واقع  از  بطن خانواده ، وهرمادر  زندگی اشتراکی شروع می شود ،و در نهایت به زنگی اجتماعی منتهی می گردد . جمعیت سنتی هویت  خود را از تعلقا ت  طایفه ای ، قومی ، و عشیره ای گرفته  و بعداز گذر از هویت روستائی ، بلاخره به شهرهای کوچک ختم می شود  . برای  تونیس ، شهر های بزرگ ، مظهر  توسعه  صنعتی ، اقتصادی  در نظام های سرمایه داری هستند ، که انسان ها را از هویت  جمعیت  سنتی  دور کرده ،و در درون  این شهر ها  به انسان هائی با هویت فردی تبدیل میکنند .در جعیت های سنتی ، سلسله مراتب  بر مبنای پدر سالاری ، همراه با نهاد مذهبی ، برای تنظیم  روابط اجتماعی و اخلاقی حاکم هستند .

ما ایرانیان ، اغلب نیز رهبران سیاسی مذهبی خود را  با همین عنوا ن «پدر! » ،  مقام و منزلت  می دهیم ! این عنوان ها چون « پدر تاجداربرای رضا شاه و محمد رضا شاه » ،و شعر طنز آمیز ، زنده یاد  میرزاده عشقی ، شاعر دورهً مشروطیت  در رابطه با (مقام ومنزلت رضا شاه به عنوان پدر ملت بودن )  ، شعار (بیهوده مزن لاف مصدق پدر ماست ) در دوره مبارزات جبهه ملی ، به رهبری مرحوم دکتر محمد مصدق ، عنوان «پدر طالقانی »  توسط مجاهدین خلق ، به مرحوم آیت الله طالقانی ، شعار «رجوی ایران ، ایران رجوی » بلاخره  رساندن آیت الله خمینی به مقام (امام – چه بسا امام سیزدهم !) و  دست بوسی آقای ابوالحسن بنی صدر از (امام - آیت الله خمینی ) ، آداب و رسوم رایج و توهین آمیز نسبت به شخصیت  انسانی در نظام جمهوری اسلامی  (دست بوسی آخوند ها  توسط مردم صغیر و معصوم ایران ! ) ، در حقیقت مظهری از حاکمیت ارزشهای پدر سالاری و سنتی در ایران هستند .

تونیس ، در تاکید برسیاست  تحکیم سنت ، در جمعیت های سنتی ، چنین میگوید : بطور خلاصه میتوان گفت ، جمعیت سنتی  مظهری از اراده ادامه و باز تولید خانواده باسنت پدر سالاری ، در جهت تحکیم روابط حاکم در باورهای توده مردم است .تشابه قوانین و احکام و برداشت از آنان به مفهوم عنصر زنده  در جمعیت سنتی ، انسجام و ثبات ،و ادامه نظم حاکم را تامیمن میکند .در جمعیت سنتی ،زمان ،از منظر تفسیری ، استنادی و استدلالی ، زمان گذشته است ،و همیشه به گذشته استناد می کنند . اگر به سخنان رهبر و مسئولان عالی رتبه جمهوری ولایت مطلقه فقیه ، توجه بکنید ، همیشه افعال را در گذشته ، و در گذشته 14 قرن پیش ، زمان ظهور اسلام ، جنگهای حضرت علی (ع) علیه معاویه و واقعه کربلا وعاشورا و یزید ، شمر ، شهادت حضرت حسین (ع)  صرف میکنند .از این منظر نیز ، تونیس  می گوید: جمعیت های سنتی ، رعیتی ، امتی و تقلیدی ، ذاتأ  نظام های ارتجاعی و به گذ شته پیوند دارند .

رابطه درون جمعی و گروهی ، در جمعیت سنتی ، از فلاسفه  رواقیون (Stoïciens ) مایه میگیرند، واین روابط را  روابط عاطفی و جذبه می نامند.این روابط اول از طریق عشق و علاقه مادری نسبت به فرزند ، یعنی رابطه خونی  برقرار می شود ، تا  رابطه دینی ، مذهبی ، ( مثل ایران اسلامی  تا حد مرشد و مرید ، مجتهد و مقلد ، فدائیان امام ! سگ علی –کلب علی . عنوان ایکه شاه عباس  صفوی برای ابراز عشق و علاقه اش به حضرت علی   بخود داده بود،که در واقع یک نوع حقه بازی  شرعی ومردم فریبی  بود. ) پیش می رود .در رابطه با این نوع رابطه حا کم ، تونیس آنرا شبیه  به اشتراک زبان مادری  در اقوام و ایلات مختلف می داند و می گوید : در گفتگوی  دو انسان در زبان مادری  مشترک ، گوینده  به بیان فکر (l’énonciation .) احتاج ندارد.( منظور ازوجود بیان فکری مشترک  در زبان مادری مشترک ،و نبود آن در مکالمه دو انسان ، در دوزبان مختلف این است که در حالت دوم ، آنکسی که به زبان مادری خود مکالمه نمی کند ،مجبوربه ساختن  جملات در مغز خود قبل از بیان آنها  است . به همین جهت نیزآنهائیکه به زبان های مختلف  آشنائی دارند ، همیشه مخاطبانشان می پرسند :«شما  در چه زبانی فکر می کنید ؟ یا  در چه زبانی خواب می بینید ؟ » به عنوان مثال از جمعیت سنتی ایران امروز ، وقتیکه آخوند ترک زبان  آذری مراسم و وقایع عاشورا  را در زبان قومی به شنودگان خود بیان می کند ، درست در آن زبان ،مادری مشترک ، حد اکثر احساسات دینی و مذهبی مخاطبان خود را به هیجان در  می آورد . و یا مثال زنده از تاریخ معاصر وانقلاب ایران ، در طول مبارزات و اعتصابات توده مردم  ایران ، با اکثریت پیروان شیعه مذهب ، علیه نظام استبدادی محمد رضا شاه ، روحانیون سیاسی ، تمام نماد های واقعه عاشورا در باور های توده سنتی  مذهبی ایران را بکار گرفتند . وبزرگترین  تظاهرات خیابانی  مردم ایران ، علیه شاه ، تظلاهرات عظیم  آخرین تاسوعا و عاشورا ، در نظام سابق بود ند

تونیس در تحلیل و تفسیر خود از جمعیت سنتی ، تا  آنجا پیش می رود ،که می گوید : سکوت ، جوهر مشترک با جمعیت سنتی دارد.به عبارت دیگر ، کسی حق ندارد ، این سکوت را بشکند و این  سکوت  بر بالای جمعیت سنتی ، سایه مرموزی می افکند. درست در همین نکته است ،که بیش از یک قرن و نیم است ، که توده مردم ایران ، در مبارزات  طولانی خودشان ، بر این اراده هستند ،که این سکوت گورستانی ، ناشی از استبداد حکومتی شاه و شیخ ، را بشکنند وتا امروز  در این راه ، قیمت بس گرانی پرداخته اند .

-          جامعه .

روند تکاملی جامعه ، یعنی گذر از قراردادهای ارزشی و قدسی یعنی  پیوند خونی- زبانی  قومی ، ایلی ، قبیله ای ،و مذهبی ، به ارزشهای  لائیک ، که در آن انسان و هستی او  ، با لاترین ارزش معنوی محسوب می شوند ، محور  اصلی  گذر از جمعیت سنتی (Gemeinschaft) به جامعه (Gesellschaft ) است .تونیس ، سعی دارد ، از زاویه نظری (تئوریک) تضاد  را دور دومفهو م  توضیح و تفسیر بکند این دو مرحله از روند و تکامل جامعه بشری شکل می گیرد ،و روابط انسانی در بطن این دو شکل از جامعه ،  نمایانگر  ارزشهای حاکم در جامعه هستند . تونیس بر این عقیده است ، در این روند تحولی  جامعه ، انسان بیش از پیش به فردگرائی  گرایش پیدا می کند ، که در واقع ، یکی از خصوصیات  گذر جمعیت  سنتی  به جامعه مدنی است. تونیس ، جامعه اروپا  رادر گذر از جمعیت سنی ، به جامعه مدنی ، به چهار مرحله تقسیم می کند ،که هر مرحله نوع روابط اجتماعی مخصوص خود را داشت .

1-      مرحله یکم  تجمع توده انسان ها در شکل جمعیت ،که زیر بنای این تجمع ، بر رابطه خونی ،روابط خویشاوندی ، زبانی  سر زمینی ، استوار بود .

     2- مرحله دوم ،آن مرحله ایست ،که جمعیت قومی وطایفه ای گسترش یافته و و یک نوع همکاری و مشارکت  با سایر گروه های ایلی و طایفه ای را بنا می کنند. در این مرحله است ، که ظهور دین ، پیامبر و باورهای دینی ، نقش اساسی در پیوند گروهی  را بازی می کنند . این مرحله درتاریخ اروپا ، عصر اروپا ی قرون وسطائی است .(les associations  en Gemeinschaft) . یکی از خصوصیات این مرحله حضور ارزشهای  دوستی و وفاداری به  پیمان  دوستی ، خارج از روابط  خونی ، قومی ، و قبیله ایست .در این مرحله می بینیم که مسیحیان اروپا ، متشکل از اقوام و طوایف مختلف ، با زبان ونژاد های گوناگون ، خود را در مقابل قدر ت  جوامع اسلامی نو ظهور ،متحد و یک پارجه می دانند.

3- مرحله سوم ، مرحله ایست ،که با ظهور شرکت های بازرگانی و تولیدی ، شبکه های ارتباطی  بین موسسات تولیدی ، با قوانین مختص به این نوع فعالیت ها ظهور میکنند . این بار این جمعیت فعال ، از مرزهای وابستگی خونی ، خانوادگی ، خویشاوندی ، سرزمینی ، قومی گذشته ،و از لحاظ فرهنگی و مدیریت ، به مرحله حاکمیت عقلانیت ، محاسبات سود و ضرر و ایجاد سازمان های مختلف اداری ، قضائی ، امنیتی در سطوح مختلف دست می زنند . از مجموع این سازمانهای تولیدی ، مدیریتی ، قضائی ، نطفه دولت به مفهوم جدید آن ظاهر می شود .در این مرحله است که جمعیت قومی و طایفه ای  به مرحله جامعه ، با بار صاحب هویت ملی و ملیت ( Geselleschaft ) میرسد ، ظهور دولت مرکزی اساس  و هویت جامعه را تشکیل می دهد . در این مرحله انسان  به مفهوم فردی از اعضای جامعه ،جدا از وابستگی خونی ، قومی ، قبیله ای و زبانی  ، به فردی با هویت ملی تبدیل می شود . در این مرحله اگرچه انسان از جنبه ظاهری به فرد گرائی (l’Individualisme) گرایش پیدا می کند ، اما در حقیقت  نه تنها صاحب سرنوشت و زندگی شخصی خود است ، و از طرف دیگر ، با دخالت مستقیم در زندگی اجتماعی خود ، خصوصأ حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را برای تقبل مسئولیت اجتماعی  در دستگاه  حکومتی  را بدست می آورد .این مرحله در حقیقت  گذر  بینش فلسفه سیاسی ، از حقوق طبیعی ، به قرار داد های اجتماعی است .در این مرحله منشاء قدرت حکومتی از ملت  ناشی می شود .

4-مرحله چهارم ، مرحله ایست ،که فرد به عنوان شهر وند ، در جستجوی امنیت و تعاون در بطن گروهای  متشکل جامعه است ، که از این تلاش  عینی و ذهنی افراد متشکل در بطن جامعه ، همبستگی ملی  به واقعیت تبدیل می شود . در صورتیکه  در مرحله جمعیت  قومی ، قبیله ای  و طایفه ای ، در قالب  های زبان ، دین ، طایفه و مذهب ،سران  قوم طایفه ، ایل و عشایر ، دین ومذهب ،هدفشان بر این است که  توده مردم را از هم جدا کرده  و به عنوان رهبران ، قوم و طایفه ، ایل و عشیره آیت الله ، مجتهد ، شاه ، بر آنان  حکومت بکنند .

یکی از نگرانی های  مهم در ایران امروزی ، همان قوم گرائی ، اقوام مختلف ایرانی است ،که بدون در نظر گرفتن  سرنوشت مشترک تاریخی اقوام ایرانی ، با تکیه بر اختلافات زبانی ، دینی ، نژادی ، زمینه تجزیه ایران را فراهم می سازند . البته در این سیاست خانما نسوز وایران برباده ،  قانون اساسی و رهبران دینی و سیاسی در ایران ولایت مطلقه فقیه کاملأ مسئول هستند . نظامی که رسمأ در قانون اساسی خود ، ایرانیان ایکه در طول هزاره ها تاریخ  در کنار هم زندگی می کردند ، به ایرانیان درجه یک ، درجه دو ، درجه چند تقسیم می کند ، مسلمأ با آن قانون اساسی حاکم در ولایت مطلقه فقیه  در چنین جمعیت  نا متجانس  از جنبه دینی ، فرهنگی و نژادی و زبانی ، با این تنگ نظری های  روحانیون  حکومتی ، ایجاد ملت و وحدت و همبستگی ملی ، امکان پذیرچندان  نیست.

در حقیت ، جمعیت  سنتی ایران امروز  متکی برگروهای مختلف ساکن در محدوده جغرافیای سیاسی ایران با  هویت های مختلف نژادی ، قومی ، زبانی مذهبی ، هنوز به مرحله  جامعه  به مفهوم( Geselleschaft  ) جامعه شناس آلمانی ، تونیس نرسیده است .

برای گسترش بحث ،بار دیگردر این زمینه  به نظریه تونیس برمی گردیم .تونیس ، از نظریه ارسطو ، که فرق بین دو مفهوم ، یکی زنده وطبیعی (organique) و دیگری  با مفهوم (artefact ) که معنی آن  عبارت از   پدیده ، یاساختار مصنوعی و عارضی ،ناشی از  عنصر زنده در شرایط مخصوص  است ، مبنای  نظریه خود در رابطه با اختلاف  بین جمعیت سنتی و جامعه قرار می دهد . بر این باور است که گروه های اجتماعی ، یعنی جمعیت سنتی و جامعه  د ارای دو قالب مجزاو مشخص هستند و هر گروه صاحب  اراده معین ، بوده ،و با این اراده معین،  اداره می شوند برای تونیس ، بمانند شو پنهاور ،(فیلسوف آلمانی متولد 1788- مرگ 1860)،حیات انسان ، ذاتأ از ارادهً او ناشی می شود . اراده ، نیروی واقعی زیستن است . تونیس اضافه می کند :ارادهً پایه آزادی انسان است .انسان بدون اراده ، فاقد آزادی است و او بر این عقیده است  که در جمعیت سنتی ، این اراده  ابتدائی و طبیعی است که بر جامعه حاکمیت داردو آنرا باکلمه آلمانی (Wesenswille ) مشخص می کند ، که مجموع قدرت یک فرد و یا یک گروه انسانی را  را معنی می دهد . ارادهً ابتدائی انسان  ناشی از غریزه (Gefallen )، عادت (Gewohnheit) و حافظه (Gedächtnis) است . این بار نیز  تونیس از نظریه  فیلسوف معروف انگلیسی  توماس هابس (متولد 1588-مرگ 1679)کمک می گیرد و برای شناخت فضیلت انسانی ، قالبی مشتمل بر جسارت – جدیت  و پشتکار ، را  می سازد ،و بر این باور است که که مجمو ع این نیروی مشترک ، مایه ادامه حیات انسان هستند .تونیس مجموع نیروی حیات انسان را به بدن انسان تشبیه می کند ، و به این نتیجه می رسد ،که  این مجموع در عین حال  مرکب و واحد ، منبع لازم برای حیات انسان را تامین می کنند . تونیس ، با اتکا بر فلسفه حقوق طبیعی انسان ، میگوید: این اراده  با این صلابت و ثبات است  ،که زندگی فرد یا گروه اجتماعی را تضمین میکند .(لازم به یاد آوری است که قبل از تونیس ، متفکرین دیگری در فرهنگهای مختلف ، جامعه بشری را به بدن انسان و رابطه ارگانیک  بین اعضای بدن  با اعضای افراد جامعه مقایسه کرده اند  .شعر معروف سعدی : بنی آدم اعضای یک دیگرند ، که در آفرینش زیک گوهرند .در راستاو نمونه ای از این اندیشه است  ) . این بار ، تونیس  مفهوم فلسفی خود ، یعنی  ارادهً عنصر طبیعی (ارگانیک ) را به اثرمعروف فیلسوف آلمانی ، فردریک هگل « جوهر مادی  روح یک ملت » پیوند می دهد . و با این سنجش  به مفهوم اراده توده مردم ، یک بعد سیاسی می دهد . وبر این عقیده است که در جمعیت سنتی،  ارادهً توده مردم  در تاریخ گذشته  خود،  به حیات ادامه می دهد .  این اصل را ما ،  درر فتار ایرانیان، امروز نیز مشاهده می کنیم .  ما ایرانیان ، یا  غرق در گذشته تاریخی شاهنشاهی  کوروش و داریوش ، هستیم ، ویا غرق درگذشته زندگی اسطوره ای ،  حضرت علی (ع)  ابیطالب و (ع) و شهادت حضرت حسین (ع)  در کربلا و تاسوعا  عاشورا ی  1400 سال پیش ، ساخته و پرداخته  روحانیون شیعه مذهب  سیر می کنیم . بی جهت نبود که محمد رضا شاه ، با هزینه سنگین مالی برای مشروعیت بخشیدن به نظام استبدادی خود  جشن های 2500  ساله  شاهنشاهی  را راه آنداخت ،و آیت الله خمینی و جانشینان اش در طول این 29 سال، مراسم عزاداری 12 ماه سال رابه عنوان روز شهادت امامان و مقدسین  اسلام شیعه  رونق بخشیدند ! گوئی این توده مردم ایران ، آینده ای ندارند و نباید در  باز سازی فکری، فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی خود و جامعه شان ، صاحب برنامه آینده نگری نیز داشته باشند .

تونیس  برای  جامعه  در تضاد ، با جمعیت سنتی ،  شکل دیگری از اراده  جمع را پیش می کشد ، که این اراده دسته جمعی را :انتخاب ،(Kürwille ) می نامد . البته وقتی که ما مفهوم انتخاب را پیش می کشیم ، این مفهوم با آزادی نیز همراه است . انسان ، یا جامعه ایکه آزاد نیست ، فاقد حق انتخاب  است  . تونیس ، تئوری ارادهً انتخاب را در تفسیرو تشریح روانشناسی ، توضیح می دهد ،که با خواست انسان همخوانی دارد .البته اختلاف بین دو اراده  در جمعیت سنتی و جامعه ، بستگی بر آن دارد ،که این اراده ، چه را بطه با دنیای خود،  به مفهوم کلی دارد. اراده در جمعیت سنتی ، درتسلط داشتن بر ملت  و ثروت اندوختن خلاصه می شود . این واقعیت را تاریخ پادشاهان وحاکمان  مستبد امروز   ، نشان داد ه اند . در صوریتکه تونیس برای  اراده انتخاب درجامعه از کلمه (Vermögen ) یعنی قدرت،  استفاده می کند .آنهائیکه به نوشته های فروید و هایدگر آشنائی دارند  می دانند که این کلمه آلمانی ، هم بصورت فعل و هم بصورت اسم و موصوف بکار برده می شود ،که در زبان آلمانی  هم ،معنی  قدرت ، ثروت ، عشق ، سرمایه را می دهد ،و هم معنی داشتن استعداد تغیر نظم نمادین است ،که امکان می دهد ،که فرد ، یا جامعه آینده را در بعد زمانی و زمینی طراحی بکند .

در پایان سخن ، با این مفهایم بر گرفته از اندیشه چنین جامعه شناسی ، با این بعد فرهنگی  جهان شمول ، وقتی صحبت از انتخابات دوره هشتم مجلس شورای اسلامی در نظام ولایت مطلقه فقیه در ایران امروزه می شود ، معلوم است ، که ایرانیان ، فاقد آزادی انتخاب هستند .تنها جائیکه میتوانند، ارادهً انتخاب خود را به عنوان انسان آزاد ، عملأ نشان بدهند ،عدم شرکت و تحریم سراسری انتخابات کذائی نظام ولایت مطلق فقیه و به عنوان مظهر اعتراض علنی ، بیرون نیامدن از خانه های خود در روزانتخابات  است .آری آگر توده جمعیت سنتی ایران دارای بلوغ سیاسی و رسیدن به مقام جامعه باشند ، می توانند با این اعتراض نمادین وسمبلیک اراده ملتی را علیه استبدا د دینی را به جهانیان نشان بدهد. پایان

-به قلم : کاظم رنجبر دکتر در جامعه شناسی سیاسی . پاریس 11 فوریه 2008-02-10-برابر با22 بهمن 1386

اقتباس با ذ کر نام نویسنده  آزاد است

به قلم : کاظم رنجبرkazem.randjbar@wanadoo.fr

ماخذ در زبان فرانسه :

1-Canet, Raphaël(2004)Solidarité nationale ,luttes sociales et recomposition  identitaire :

http://www:gira.info

2-Communauté et société : un réexamen du modèle de Tönnies . par  Ingebuerg Lachaussée  

 

 

 

 

 

 

 



 

© Copyright 2007-2018 Political Articles. All rights reserved