اطلاعاتی جديد از تئوری‌های آمريکايی برای تغيير نظام سياسی در ايران طی ۶ سال اخير

پنجشنبه، 26 بهمن 1385

همزمان با اوج گرفتن مجدد جنگ رسانه‌ای عليه ايران، گزارش منتشر شده در يکی از پايگاه‌های خبری مستقل؛ اطلاعات جديدی در خصوص طرح‌های دولت بوش جهت تغيير نظام سياسی در ايران را به دست داده است. در مطلب منتشر شده از سوی پايگاه اينترنتی آلترنت (وابسته به سازمان رسانه‌های مستقل) موضوع برخورد دولت بوش با ايران به شکل مفصل مورد بررسی قرار گرفته است.

آلترنت- بالاگرفتن درگيری‌های لفظی ميان ايران، کاخ‌سفيد و نومحافظه‌کاران يکی از آخرين ضربه‌هايی است که برای به اجرا در آمدن طرح بلند‌مدت جنگ ايران، مورد استفاده قرار گرفته است.

اوج گرفتن اقدامات و طرح‌های نظامی آمريکا در مورد محاصره و تحت فشار قرار دادن ايران در واقع يکی از حرکت‌های "جورج بوش" رييس‌جمهوری آمريکا و مشاورانش بر روی صفحه شطرنج سياست است که در آن ادعای حمله به ايران يکی از اهداف به ظاهر اصلی به شمار می‌آيد.

اين در حالی است که ايران در سال ۲۰۰۲، از سوی "بوش"، به عنوان "محور شرارت"، معرفی شده و از اين طريق در واقع قبل از آنکه حمله تروريستی ۱۱ سپتامبر زمينه تيره و تار شدن بسياری از مراودات را در مورد ايران فراهم کند، ايالات متحده در مقابل بسياری از اقدامات ايران رفتارهايی را از خود نشان داد که موجب شعله‌ور‌تر شدن آتش کينه و دشمنی ميان دو کشور يعنی ايران و آمريکا شد.

در حال حاضر "بوش" و همراهانش با صدای بلند و گاهی کر کننده از نزديک شدن ايران به پايان فرآيند غنی‌سازی اورانيوم و دست‌يابی به تکنولوژی ساخت سلاح هسته‌ای، خبر می‌دهند.

از سوی ديگر نيز سازمان اطلاعات و امنيت آمريکا (CIA) در بررسی‌‌های خود به تجزيه تحليل‌هايی به ظاهر کارشناسانه درباره نقش و تاثير ايران بر اغتشاشات و شورش‌های داخلی عراق اشاره می‌کند و به صورتی علنی و غيرعلنی از متزلزل کردن اقتدار ايران با استفاده از برخی نيروهايی که سال‌هاست به شکل پنهانی در اين کشور فعاليت می‌کنند؛ خبر می‌دهد.

البته نبايد فراموش کرد که در اين بين، اغلب؛ برخی از اعضا کنگره و يا بازيگران غيردولتی آمريکا در جريان بسياری از وقايع به رسوايی ايران-کانترا در دهه ۸۰ اشاره می‌کنند.

توجه به اين نکته خالی از لطف نيست که انگيزه مقابله با ايران از سال ۱۹۹۲، شکل گرفت و رفته رفته تبديل به طرح جامع و قابل بررسی و تحليل شد.

در طرح راهنمای دفاعی جامعی که توسط "ديک چنی"، وزير دفاع وقت و کارمندان درجه يک پنتاگون از جمله "لويس اسکوتر ليبی"، "پائول ولفوويتز"، رئيس بانک جهانی، "زلمای خليل‌زاده"، يکی از کانديداهای نمايندگی آمريکا در سازمان ملل، بر روی موضوع مقابله با ايران و تنظيم شده تاکيد شده که ساکت کردن ايران موضع آمريکا را به عنوان تنها ابر قدرت توانمند به اثبات می‌رساند.

انتشار اين طرح در نيويورک‌تايمز و واشينگتن‌پست، باعث به راه افتادن جنجال و آشوب‌های بسيار زياد و غير قابل پيش‌بينی در ميان نمايندگان و سناتورهای دموکرات و حتی برخی از مشاوران "جورج بوش"، شد.

چاپ گزارشی تحت عنوان بازسازی قدرت دفاعی آمريکا که در واقع بخشی از پروژه آمريکا قرن جديد (PNAC) را تشکيل می داد، در سپتامبر سال ۲۰۰۰ موجب شد تا بسياری از کارشناسان و تحليل‌گران مسائل سياسی و اقتصادی جهان اعلام کنند؛ اين طرح نيز در حمايت و پشتيبانی طرحی که سال‌ها پيش، يعنی در سال ۱۹۹۲، توسط گروهی از سياستمداران آمريکايی نوشته شده بود، بازنويسی شده و از سياست‌های خارجی "بوش"، حمايت می‌کند.

"ليبی" و "ولفوويتز"، به عنوان يکی از چندين بازيگر اصلی طرح در کنار اشخاصی هم چون "ديک چنی" و "دونالد رامسفلد"، در اين گزارش جديد که با نام PNAC معروف است، ايفای نقش کرده‌اند.

در بخشی از اين گزارش آمده: ايالات متحده چندين دهه است که در جست و جوی راهی برای بر عهده گرفتن نقشی کليدی و اساسی‌تر در خليج‌فارس است؛ در حالی که مشکلات و اختلافات موجود در عراق همچنان لاينحل باقی مانده است. ادعاها و قدرت گرفتن بيش از اندازه "صدام حسين"، در منطقه تنها رويای کسب کنترل منطقه و طرح‌های ايالات متحده رانقش بر آب کرد... ما نمی‌توانيم به کشورهايی چون کره‌شمالی، ايران، عراق و يا دولت‌های نظير آنها اجازه دهيم تا با اقدامات و فعاليت‌هايی که انجام می‌دهند زير پای ابرقدرتی همچون آمريکا و هم پيمانانش را در جايی چون خاورميانه خالی کنند!

چنين ديدگاه و تفکری از سوی مقامات آمريکايی در جريان سياست‌گذاری‌های نظامی و خارجی آنها به خصوص از زمان روی کار آمدن "جورج بوش" به عنوان رييس جمهوری ايالات متحده روز به روز قوت گرفت و در ۲۲ ژانويه، درست زمانيکه "نيکلاس برنز"، معاون "کاندوليزا رايس"، وزير امورخارجه آمريکا درباره اعزام دومين ناوهای هواپيمابر ايالات متحده به خليج فارس سخن گفت، با وضوح بيشتری خودنمايی کرد.

"برنز"، در اظهاراتش عنوان کرد: خاورميانه منطقه‌ای نيست که تحت کنترل و نظارت ايران دربيايد. خليج‌فارس به هيچ وجه بخشی از آب‌هايی نيست که برای هميشه در حيطه کنترل ايران در بيايد... به همين دليل هم ايالات‌متحده دو ايستگاه مجهز به گروه‌های جنگنده را در اين منطقه مستقر کرده است.

با اين وصف پس ازحملات ۱۱ سپتامبر، ايران بلافاصله تبديل به مرکز و کانون اصلی صحبت‌های مقامات رسمی کاخ سفيد شد.

اوايل دسامبر سال ۲۰۰۱، "استفن هادلی"، مشاور منيت ملی وقت آمريکا و مسئول دپارتمان دفاع در کنار "دونالد رامسفلد"، "ولفوويتز" و "دوگلاس فيث" که ازمهره‌های قدرتمند اين بازی به شمار می‌آيند از ديدار با مقامات ايرانی در يک شرايط خاص سخن به ميان آوردند.

در نخستين گام "لری فرانکلين"، تحليل‌گر مسائل ايران در پنتاگون، "هارلد رود"، کارشناس امور خاورميانه و "مايکل ليدن"، يکی از سردمداران انديشه نو‌محافظه کاری در آمريکا در نشستی در رم، درباره مسائل و موضوعاتی که ايران سرفصل اصلی آن بود با يکديگر ملاقات و گفت‌و‌گو کردند.

"ليدن"، به عنوان فردی که پست و جايگاه رسمی در دولت نداشت از سوی آمريکا به "منوچهر قربانی‌فرد"، دلال اسلحه در جريان ايران-کانترا معرفی شد.

"ليدن" و "قربانی‌فرد"، در همين ماجراها تبديل به يکی از اعضا اصلی در مذاکرات پيرامون موضوع ايران شدند.

"ليدن"، سال گذشته نسبت به نگرانی‌ها و دلواپسی‌های مقامات ايرانی و همچنين جريانات پشت پرده‌ای که درباره کشته شدن سربازان آمريکايی افغانستان مطرح بود، به شدت بحث کرد اما "قربانی‌فرد" مدعی شده است که همه اين ماجراها مربوط به تلاش محافظه‌کاران برای تغيير رژيم ايران است و هيچ چيز ديگری را به دنبال ندارد.

شواهد و مدارک نشان می‌دهد که در ژانويه ۲۰۰۲ ايران فرآيند غنی‌سازی اورانيوم را آغاز کرد تا به اين طريق بر قدرت خود در منطقه بيافزايد و در واقع به نوعی از نظر تجهيزات نظامی و علمی با دانش روز برابری کند.

با وجود پرده برداری پی‌درپی و با وجود معرفی ايران به عنوان محور شرارت، اما بيشترين تمرکز بر روی موضوع عراق بوده است.

شايد دليل اين امر را بايد به تحولات منطقه در سال ۲۰۰۲ و فشارهای متعدد و مضاعفی که به دنبال تغيير سيستم حکومتی در اين کشور به وجود آمد دانست.

در اوايل سال ۲۰۰۲، "ليدن" از نوعی ائتلاف برای دموکراسی در ايران در کنار افرادی هم چون "موريس آميتای"، مدير اجرايی سابق کميته امور مربوط به مسائل آمريکا-اسراييل، سخن گفت.

در آگوست ۲۰۰۲، "لری فرانکلين"، فرآيند طبقه‌بندی و تجزيه‌و‌تحليل موشکافانه‌تر اطلاعات مربوط به سياست خارجی ايالات متحده را که مربوط به ايران می‌شد در کنار اعضا کميته امور مربوط به مسائل آمريکا-اسرائيل و يکی از ديپلمات‌های اسرائيلی آغاز کرد.

در اکتبر سال ۲۰۰۵، "فرانکلين"، به جرم اعتراف و ارائه برخی توضيحات محرمانه در مورد اعمال فشار از سوی آمريکا به برخی ايرانيان، محکوم شد اما کميته امور مربوط به مسائل آمريکا-اسرائيل و مقامات اسراييلی به فعاليت‌های خود ادامه داده و تنها موفق به تکذيب بسياری از اطلاعات فاش شده و در واقع سوخته شدند.

در همان زمان گروهی از نمايندگان سياسی بر اساس شواهد و مدارک مستند به تاثير گفت‌وگوها و مذاکراتی که در مورد ايران مطرح بود، پرداخته و آن را فاش کردند.

در آگوست ۲۰۰۲، يک گروه از سازمان‌های تروريستی ايران که به مجاهدين خلق مشهور هستند با استفاده از نفوذ و قدرت خود در واشينگتن و از طريق ارتباطی که در ايران داشتند موفق شدند تا از فعاليت‌های هسته‌ای ايران در نطنز پرده بردارند و با مدارکی که در اختيار آمريکا قرار دادند در مورد جزئيات تکميلی اين طرح‌ها برای سال ۲۰۰۳ نيز اطلاعاتی کسب کردند.

اواخر تابستان ۲۰۰۶، "دوگلاس فيث"، معاون امنيت سياسی پنتاگون و "پائول ولفوويتز"، معاون امنيت پنتاگون با اشاره به برنامه‌های گسترش همکاری‌های شمال خليج فارس، بار ديگر از طرح های ويژه‌ای که در سال ۲۰۰۰، از آن‌ها نام برده شد، ياد کردند. البته در آن گزارش نيز به حمايت‌های نظامی و اطلاعاتی در جنگ عراق هم اشاره شده است.

براساس گزارشی که در می ۲۰۰۳ در مجله فوروارد، آمده است: ائتلاف برادرانه ميان توده‌های محافظه‌کار، سازمان‌های يهودی و سلطنت طلب‌های ايرانی با اعمال فشار بر کاخ سفيد، زمينه را برای تلاش بيشتر آمريکا جهت تغيير نظام سياسی در ايران فراهم کردند.

يکی از چندين منبع اطلاعاتی و خبری به نقل از "مايکل رابين"، کارشناس مسائل ايران و يکی از کارمندان پنتاگون در طرح ويژه، عنوان کرده است که يک واحد نسبتاً کوچک اما متشکل از کارشناسان و متخصصان خبره دور هم جمع شده‌اند تا اطلاعات و داده‌های ذی‌قيمتی را در رابطه با عراق برای تضمين بسياری از اهداف و برنامه‌ريزی‌های از پيش تعريف شده خود، جمع آوری کنند.

اما نبايد فراموش کرد که اين گروه در کنار تمام فعاليت‌های خود موضوع ايران را نيز فراموش نکرده‌ و در مورد ايران و جايگاه آن در منطقه و جهان کسب اطلاع می‌کنند.

پيش از اين يکی از محققان پنتاگون در خاورنزديک نيز به ضرورت تغيير نظام سياسی در تهران اشاره کرده بود.

بازيگران سياه- فعاليت های پنهانی
در حاليکه جنگ عراق موجب شد تا بسياری از منابع سوال برانگيز ماهيت خود را آشکار کنند، برخی از طرح‌ريزی‌ها نيز کاملا پنهانی به فعاليت خود ادامه دادند.

استفاده از دارايی‌های غيردولتی و ابزارها و امکانات خارجی تاثيرات تحريک‌برانگيز خود را در ضداطلاعات يک رشته عمليات جنگی ايفا می‌کردند، به طوريکه ميدان و فضای اطلاعاتی را برای گروه‌های خاص جهت رفتارهای خشونت‌آميز فراهم کردند.

چند هفته پيش از سقوط دولت وقت عراق، در فوريه ۲۰۰۳ ايران اعلام کرد که درحال ساخت و تجهيز امکانات هسته‌ای خود در نطنز است که بنا بر گفته‌های مقامات تهران، قرار است از دانش‌ و فن‌آوری آن در جهت تامين انرژی داخلی استفاده شود.

جالب اين بود که ادعاهای مربوط به فعاليت‌های ايران برای دست‌يابی به تسليحات هسته‌ای از سال ۲۰۰۳، به بعد به طرز غيرقابل باور و پر سر و صدايی اوج گرفته و هيچ دفاعيه‌ای نيز در اين چند سال موجب فرو نشستن آن نشده است.

در بهار همان سال "کورت ولدون"، يکی از اعضا کنگره، کانال ارتباطی مناسب و قابل اطمينانی را با "فريدون مهدوی"، يکی از مقامات سابق ايران و از همکاران "قربانی‌فرد"، برقرار کرد.

"ولدون" و "لدين"، با استفاده از شيوه‌های مشابهی در داستان سرايی‌های خاص خود برای نوشتن سناريو در مورد عراق و ايران اقداماتی را انجام دادند.

بر اين اساس موضوع اورانيوم از عراق به ايران البته با استفاد از لابی‌ها و برخی آژانس‌های ايرانی منتقل شد.

سازمان اطلاعات آمريکا در تحقيقاتی در مورد وجود برخی اطلاعات و داده‌های محرمانه خبر داد، اما پس از مدتی معلوم شد که همه آنها جعلی بوده‌اند!

با اين اتفاق "ولدون"، درباره اين موضوع با "رامسفلد"، به صحبت‌هايی که به نظر چندان خوشايند هم نمی‌آمدند، پرداخت.

"رامسفلد"، کسی بود که فشارهای زيادی را برای دومين بار به CIA جهت انجام تحقيقاتی برای کسب نتايجی مشابه وارد کرد.

در می ۲۰۰۳، آمريکا فشار همه جانبه خود را برای تغيير نظام سياسی در ايران بيشتر و بيشتر کرد تا شايد بدين طريق بتواند راهی را برای مذاکره و کسب نتيجه مورد نظر، عملی کند که البته بر اساس اظهارات "لائورنس ويلکرسون"، معاون وقت "کالين پاول"، وزيرامورخارجه سابق آمريکا، نتيجه چندان مطلوبی به دنبال نداشت.

"ويلکرسون"، در اظهاراتی عنوان کرد تحقيقات محرمانه و کانال‌های سری نشان می‌دهد که هيچ راهی برای مذاکره با تهران وجود ندارد.

اين در حالی است که آمريکا از مدت‌ها پيش به دنبال راهی برای افزايش تاثير شيوه‌های فريبکارانه خود بود؛ حمايت از برخی گروه‌های تروريستی از جمله مجاهدين خلق يکی از اين شيوه‌ها به حساب می‌آيد.

پيش از اين نيز تا قبل از تغيير ديدگاه‌های آمريکا در مورد موضوعاتی هم چون عراق، همين گروه مجاهدين با پشتيبانی ايالات‌متحده، از "صدام حسين" رييس جمهوری سابق رژيم بعث در عراق، برای ايجاد پناه گاه‌های امن‌تر، حمايت کردند اما با تمام اين تعاريف وقتی به وسيله نيروهای نظامی آمريکا دستگير شدند تنها از جنبه اسلحه‌های بزرگ خلع سلاح شدند و اجازه برخورداری و حفظ سلاح‌های سبک و کوچک خود را داشتند.

"دونالد رامسفلد"، وزير دفاع آمريکا در آن هنگام به شدت اميدوار بود که بتواند از آنها(مجاهدين)، در برنامه‌های خود به صورت تيمی در ايران استفاده کند در حاليکه در همان زمان "کاندوليزا رايس"، و بسياری از اعضاء پارلمان و دولت وقت آمريکا باچنين تفکری مخالفت کردند.

مجاهدين خلق، در سال ۲۰۰۵ توسط نيروهای آمريکايی مستقر در عراق آموزش‌های خاصی ديدند تا با انجام بمب‌گذاری‌هايی در ايران البته به صورت ناشناس، برخی از اهداف و برنامه‌های نظامی آمريکا را در آن کشور عملی کنند.


فشار مضاعف در سال های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶:
به دلايل مختلف و متنوع بسياری از عمليات‌های انتحاری در عراق به عنوان يکی از نقطه‌های عطف ماموريت انجام شده از سوی ايران مطرح شد.

از سوی ديگر، ايران به دنبال متقاعد کردن بازرسان آژانس بين‌المللی انرژی اتمی، برای فعاليت‌هايی بود که در تابستان ۲۰۰۳ رسانه ای شده بود.

در اکتبر ۲۰۰۳، در حاليکه بسياری از ديدگاه‌ها در حال تغيير بود "لری فرانکلين"، اعلام کرد که در تماس‌هايی که مقامات اسرائيلی داشته و در حين بررسی سياست‌های آمريکايی در مورد ايران، متوجه شده است که بسياری از ردپاهايی که آنها را به دنبال خود می‌کشيد تا به هدف نهايی‌‌شان برسند در حال پاک شدن و متوقف شدن هستند!؟

در پائيز ۲۰۰۴، فشارهای اعمال شده بر ايران همچنان ادامه داشت "جورج بوش"، رئيس جمهوری ايالات متحده هم در مصاحبه‌ای با فاکس‌نيوز، رسما اعلام کرد: دنيا هرگز به ايران اجازه نخواهد داد تا با توسعه دانش هسته‌ای خود به سلاح اتمی دست يابد...

پس از بيان اين اظهارات؛ پنتاگون در واقع به نوعی اجازه پيدا کرد تا طرح حمله نظامی به ايران را علنی کند و از آن به عنوان يکی از بهترين ابزارهای خود تا ژوئن ۲۰۰۵، ياد کند.

در اين مرحله، اعمال فشارها با حضور مستقيم کنگره به شدت رنگ و بوی تازه‌ای به خود گرفت که در آن شعار حمايت از آزادی عمل در ايران نيز تا ژانويه و فوريه ۲۰۰۵ به شدت خودنمايی می‌کرد.

در آوريل و می نيز نومحافظه‌کاران و گروه‌های مستقل از نوع تئوری که در کميته سياست ايران مطرح بود حمايت کردند، اين حرکت‌ها و مديريت‌های خاص در مارس ۲۰۰۶ بيشتر و بيشتر شد و حتی به فکر اختصاص بودجه در کنگره و پارلمان برای کمک به تسريع روند تغييرات در ايران افتادند.

از سوی ديگر پنتاگون و افرادی نظير "سيمون هرش"، به طور پنهانی بر روی طرح‌هايی برای حمله به ايران و استفاده از شرايط و فرصت‌های مناسب و ابزاری هم چون کردهای استقلال طلب، ياد می‌کردند.

اين در حالی است که هنوز هيچ يک از برنامه‌های آمريکا در مورد ايران به معنای واقعی و حتی تا جاييکه جلب رضايت کند پيش نرفته است.

آمريکا همچنان در بسياری از موارد و مسائل ايران را مقصر و متهم می‌داند و از خليج فارس به عنوان بخشی که تمايلات خود برای تصاحب و مالکيت آن ياد می‌کند و همواره تاکيد دارد که اگرچه اين خليج استراتژيک، "خليج فارس" است اما متعلق به مردم و سرزمين "پارس" نيست و برای اثبات اين موضوع حتی به حمله نظامی به آن منطقه و برای تصرف چنين مکانی هم فکر کرده و می‌کند.

منبع : ايرانيوز


 

 

 



 

© Copyright 2007-2018 Political Articles. All rights reserved