خیزش عرب، بیداری مردم عرب در منطقه
فرید مرجایی
در این لحظه نمیتوان به طور دقیق پيامدهاي تحولات اخیر در
خاورمیانه و آفریقای شمالی را عيني و کامل ارزیابی کرد، ولی به
طور قطع میتوان ملاحظاتی را در مورد این حوادث چشمگیر به بحث
گذاشت. در این مرحله، خیزش و حرکت مردمی تونس و مصر تغییرات
مهمی را به جوامع عرب تحمیل كرده، ولی این حرکتها هنوز
«انقلابات ناتمام» محسوب میشوند، چرا که زمان کافی در دست
نبوده تا تغییرات کافی و جابجایی لازم را در ساختار قدرت ایجاد
كنند و حرکت را به سر مقصد مردمسالاری و دموکراسی رسانده
باشند. طبیعتاً، همه بازیگران در منطقه ـ چه «محور هژمون» و چه
«محور مقاومت» ـ پیشفرضهای سیاسی خود را به همراه دارند.
با اینکه نتایج و محصول اجتماعی ـ سیاسی این خیزشهای عمومی در
منطقه را هماكنون لمس نکردهایم، باید اذعان داشت که حرکت
اخیر مردم عرب فوقالعاده مهم و خطیر به نظر میرسد. جورج
سوروس نيز در گفتوگويي یادآور شد که این تحولات نقطه عطفی در
منطقه بوده و از نظر تاریخی کماهمیتتر از فروپاشی کمونیسم در
اروپای شرقی (در سال 1989) نیست، از این رو این اتفاقات
تاریخی با شکسته شدن مرزهایی در جوامع بسته، همواره آبستن
تغییرات مستقیم و غیرمستقیم اجتماعی ـ سیاسی هستند. وی خاطر
نشان كرد تفاوتی که با اروپای شرقی وجود دارد، این است که
اکنون این جوامع بسته و کشورهای دیکتاتورزده عرب، متحدین
امریکا هستند. (1)
از نظر علمی و تئوریک، این اواخر تاریخدانان به این نکته
رسیدهاند که «انقلاب» به عنوان یک پدیده اجتماعی خیلی کم و به
ندرت در تاریخ اتفاق میافتد. با اینکه علت و سببهای یک
انقلاب قطعاً چندجانبه بوده، دلایل موجد این پدیده برای
متخصصین جامعهشناسی اکنون تا حدودی ناشناخته است.
عمده ناظران بر این باورند که در جوامع عرب، مردم از نظر امرار
معاش و نیازمندی اقتصادی به ستوه آمدهاند. در این کشورها طبقه
کوچکی که به حکومت و دیکتاتور وابسته است، به طور انحصاری از
منافع و رانت اقتصادی برخوردار بوده، در صورتیکه توده و قاعده
اجتماعی فاقد هرگونه حمایت قانونی است. ادعای پویایی
کاپیتالیسم در همگانی بودن آن و نبود تبعیض آن است، ولی نوع
سرمایهداری که فقط در اختیار قشر کوچک اشرافیت حاکم است،
نمیتواند برای بدنه جامعه رفاه نسبی فراهم کند و در دراز مدت
بدنه و توده جامعه را سرخورده و الینه میكند.
عامل دیگری که در بعد جامعهشناسی سیاسی در این چند دهه مطرح
شده، به عنوان مقوله «تحقیر عرب» است(2)، بدینصورت که این
حاکمان با حمایت سیاسی، نظامی، مالی امریکا و غرب، با بستن باب
هرگونه دیالوگ، مردم را ازهر نوع حق و صدا محروم كرده، و در
عین حال مردم در تعیین سرنوشت خود اندک دخالت و مشارکتی
نداشتند. فرمانبرداری، تمکین و تحمل این شرایط غیر دموکراتیک و
استکباری باعث «سرخوردگی جمعی عرب» شده بود، براي نمونه زمانی
روزنامه الاهرام قاهره افتخار دنیای عرب بود، ولی در 30 سال
گذشته این روزنامه به بلندگوي یک حکومت فاسد و دستنشانده
تقلیل یافت. (3) از نظر روانی و معنوی، انتفاضه و خیزش کنونی
عرب در منطقه، این روایت را واژگون کرده و «تحقیر عرب» را به
«افتخار عرب» تبدیل كرد. قابل درک است که یکی از انگیزههای
اصلی این خیزش در وهله اول، «حقمدار» بودن آن است.
بسیاری از ناظران معتقدند که خیزش عرب در کشورهای يادشده
جوانگرا و غیر ایدئولوژیک بوده، از این رو در درجه اول به
دنبال عزت و کرامت فرد در جامعه و از سوی دیگر به دنبال آزادی،
خودمختاری و توزیع عادلانه ثروت در جامعه بود. بررسی اولیه و
نگاه ابتدایی به شعارها و درخواستهای عمومی در این تظاهرات،
نافی این نکته نیست. جنبشهای معاصر، آرمانهای وسیع و
ایدئولوژیک را تابلو نمیکنند و آرمانهای وسیع پس از فعال شدن
احزاب سیاسی و مطبوعات آزاد به گفتمان غالب راه پیدا خواهند
کرد. با وجود اینکه مقامات امریکایی در ابتدا نسبت به انتفاضه
و تحولات مردمی و خیزش عرب دچار دستپاچگی و اضطراب شده بودند،
ناظران و سیاستمداران امریکایی در رسانهها یادآور شدند که در
تظاهرات "خوشبختانه شعارهای ضد امریکایی و ضد اسرايیل به چشم
نمیخورد. "
رژیم حسنی مبارک از لایهها و اجزای مختلفی تشکیل شده بود:
حلقه سیاسی شخص مبارک، حزب رانتگرای حاکم، ارتش مصر و حمایت
امریکا. در این راستا، تحلیلگران اشاره کردهاند که استراتژی
اپوزیسیون و تظاهرکنندگان در میدان تحریر این بود که اجزا را
یک به یک خنثی کرده و آنها را قانع یا مجبور كنند که دست از
حمایت مبارک بردارند، از این رو از برخورد خصمانه با بعضی از
حامیان مبارک مثل ارتش مصر و امریکا خودداری کردند تا جنبش را
گام به گام پیش ببرند. برای تاکتیک و مرحله اول پیروزی،
میخواستند این نکته را برسانند که جنبش تقاضاهای دموکراتیک
داشته و خاطرنشان سازند که خطر رادیکالیسم آنها را تهدید
نمیكند، این استراتژی موفق بود.
در این مقطع، محافظهکاران جديد امریکا نگران خیزش مردمی شده
بودند، آنها علیه جنبش مردم مصر تبلیغات میکردند و هشدار
میدادند که این شرایط در مرحله بعدی راه را برای
اخوانالمسلمین و نیروهای متشکلتر و رادیکالتر باز خواهد
کرد. حاکمیت امریکا وسیعتر از شخص باراک اوباماست و در اخذ
سیاستی مؤثر در این مقطع دچار گیجی شده بود، از این رو مرحله
به مرحله سیاست امریکا عوض شده و در مقابل جنبش مجبور به
عقبنشینی شد؛ در مرحله اول بر آن بودند که مبارک اصلاحات جدی
و اصیل را با سرعت پیاده كرده و در جایگاه خود باقی بماند.
حاکمیت امریکا نمیخواست که دولتهای دستنشانده دیگر در منطقه
دچار بحران روانی شوند. در مرحله بعدی امریکا راضی به برکناری
شخص حسنی مبارک شد تا رژیم در کلیت خود با چهره ژنرال عمر
سلیمان، رئیس اطلاعات مصر باقی بماند. هنری کیسینجر در
گفتوگوهای خود به خط محافظهکاران جديد پیوسته و یادآور
میشد که مبارک به مدت 30 سال در منطقه ثبات آورده و متحد
استراتژیک امریکا بوده است. (4) ديگر محافظهکاران دیگر همچون
«رابرت ساتلوف» هشدار دادند که اگر دوره انتقال "مدیریت" نشود،
اپوزیسیون تـأیید نشده به حکومت خواهد رسید. (5) منظور آنها
از "مدیریت دوره انتقال"، جلوگیری از پیشرفت انقلاب مصر بود.
در عین حال در اخبار منعکس شد که دولت اوباما برای مدیریت
جریان، با اسرائیل و بعضی کشورهای متحد خویش چون اردن و
عربستانسعودی در حال مشورت و مذاکره بود.
نطفه اولیه جنبش از دانشجویان و طبقه متوسط تشکیل میشد، ولی
با حضور اخوانالمسلمین، اقشار سنتی، روستایی و توده مردم شهری
به خیزش پیوستند. همزیستی گروهها و اقلیتها، تنوع آرا و
رفتار پلورالیستی در میدان تحریر، جنبش را مقبول افکار عمومی
جهان کرده و به مرحله حساسی رساند. مهمتر آنکه، مشارکت
تشکلهای کارگری در شهرهای سوئز و اسکندریه، خیزش را
شکستناپذیر كرد. به گفته پروفسور مایکل برنر، رئیس بخش روابط
بینالمللی دانشگاه تگزاس در آستین، حاکمیت امریکا برای نفوذ
در کشورهای اقماری، از رابطه «ارتش به ارتش» استفاده میکند.
(6) در این سالها اختناق مردم مصر بیشتر به دست پلیس کشور
صورت میگرفت و نه ارتش. افزون بر اين ارتش مصر به خاطر جنگها
و دفاع علیه اسرايیل، در دید عمومی از مشروعیت نسبی برخوردار
بود و همچنین از میراث قدیم ناصری نیز بهره میبرد، ولی دیگر
این ارتش ملی جمال عبدالناصر نیست و در طول 30 سال گذشته تحت
نفوذ امریکا بوده و ردههای ارشد ارتش و «اطلاعات ارتش» به
امریکا گره خورده است. در حقیقت در اواسط ماه ژانویه یک هیئت
28 نفره از مقامات بالای ارتش مصر در واشنگتن با وزارت دفاع
امریکا مشغول مذاکرات بودند که به خاطر وقایع يادشده با عجله
به قاهره بازگشتند. (7)
هنگامیکه ثابت شد خیزش مردمی و انتفاضه به هیچوجه قابل
عقبنشینی نیست، امریکا (در رابطه با ارتش مصر) با دو گزینه
روبهرو بود، که یا ارتش به نفع مبارک مردم را قتلعام و
انتفاضه را رادیکالیزه كند و یا اینکه ارتش از دخالت
خشونتآمیز پرهیز کند. اخبار نیز حاکی از آن بود که در بدنه
هرم ارتش از درجه سرهنگ به پايین با مردم سمپاتی داشته و از
دستور حمله به مردم سرپیچی خواهند کرد. از سوی دیگر امریکا
خواهان آن بود که ارتش، نهادهای اطلاعاتی ـ امنیتی و بوروکراسی
کنونی مصر، در این پروسه تحولات به عنوان ابزارها و محور
امریکا به طور یکپارچه پابرجا باقی بمانند تا در دوران و رژیم
پس از مبارک بازیگران تعیینکننده و یا حداقل، بازیگران مؤثری
باشند، پس مشروعیت نسبی ارتش باید حفظ میشد. در این راستا
امریکا مجبور شد به خواست مردمی نسبت به شخص مبارک تن دهد. از
این مرحله به بعد امریکا استراتژی «حفظ رژیم با اصلاحات» و
«تأثیرگذاری» سیاسی بر دوران پس از مبارک را اتخاذ كرد، براي
نمونه چند هفته پیش در اواخر ماه فوریه سناتور لیبرمن و سناتور
مککین، دو تن از جنگطلبترین سیاستمداران امریکا که به شبکه
محافظهکاران جديد نیز نزدیکند، سفری نیمه مخفی به تونس داشتند
که در رسانههای امریکا زیاد مطرح نشد.
در این یکی دو ماه بحرانی اخیر این نکته در مطبوعات مطرح شد که
کمک 5/1 میلیارد دلاری امریکا به مصر برای بودجه توسعه اقتصادی
و زیربنا در مصر نبوده، بلکه 80 درصد آن به عنوان کمک نظامی
مستقیماً به ارتش مصر واریز میشده است. چند متخصص اقتصادی
امریکا در مقالاتی افزودند که ارتش مصر آن وجوهات را برای
خریدن تجهیزات نظامی امریکایی به بنگاههای تولید اسلحه
بازمیگرداند. این ناظران معترض شدند که "کمک مالی امریکا به
مصر" در حقیقت سوبسید به بنگاههاي تولید اسلحه از سوی
مالیاتدهنده امریکایی است.
در مورد نهاد ارتش مصر باید يادآوري كرد كه در چند دهه اخیر در
زمان حسنی مبارک، ارتش مصر به بخشی از «سیستم قدرت» در مصر
ارتقا یافته و از امتیازات مختلف رفاه رانتی برخوردار بود. در
این مدت نهاد ارتش مصر، همچون الگوی ارتش پاکستان، نقش جدیدی
در فعالیتهای اقتصادی پیدا کرد و صاحب بنگاههای متعدد
اقتصادی شد. (8) در بُعد سیاسی نیز بسیاری از مقامات دولتی در
زمان مبارک از نظامیان بودند، ولی در جامعه دموکراتیکی که مردم
مصر در نظر دارند، ارتش نمیتواند به عنوان عامل مرجع، فرا
قانون و تعیینکننده سیاست داخلی و یا سیاست خارجی باشد. از
برنامه مردمسالار خیزش مردم مصر این نکته برداشت میشود که
ارتش به پادگانها بازگردد. جامعه دموکراتیک خواه ناخواه از
قدرت تعیینکننده سیاسی و اقتصادی ارتش مصر خواهد کاست، افزون
بر اين ارتش مصر به عنوان پل و جا پای امریکا در مصر برای
فرمولیزهکردن سیاست هژمون امریکا در منطقه حساس است؛ آیا ارتش
حاضر است که به این پروسه تن دهد؟ در ماههاي آینده این نکته
حساس و تعیینکننده مشخص خواهد شد. حزب عدالت و توسعه و دولت
اردوغان ترکیه کاملاً واقف بود که برای پیشرفت دموکراسی،
خودمختاری و سیاست خارجی مستقل، ارتش تحت نفوذ امریکا در کشور
باید مکلف به قانون و پاسخگو به مردم، منتخبین آنها و نهادهای
دموکراتیک باشد.
لختر ابراهیمی، یکی از دیپلماتهای بانفوذ جهان، وزیر خارجه
سابق کشور الجزیره و مشاور دیپلماتیک کوفی عنان در سازمان ملل
متحد، در گفتوگويي يادآور شد که در کوران اتفاقات اخیر مصر
مشاهده شد امریکا بیشتر نگران قرارداد صلح مصر با اسرايیل است
تا سرنوشت مردم مصر. لختر ابراهیمی گفت که راهحل منصفانه برای
فلسطین بخشي از مفاد قرارداد صلح مصر و اسرايیل و قرارداد اردن
و اسرايیل بود. ولی در طول این سالها، آن بخش قرارداد به کلی
فراموش شد. ابراهیمی معتقد است که آزادی مطبوعات یکی از
دستاوردهای اخیر خیزش عرب بوده و این بازگشتناپذیر است. وی
افزود این بخش فراموش شده «قرارداد» با اسرايیل ـ در مورد
خودمختاری فلسطین ـ بدون تردید در مطبوعات مطرح خواهد شد و
قدرتها مجبورند که نسبت به این نکته پاسخگو باشند. (9)
تحولات اخیر و خیزش مردم عرب این نگرانی را در حاکمیت ـ و
رسانههای تأثیرگذارـ امریکا ایجاد کرده که با در نظر گرفتن
افکار عمومی، دولتهای منتخب مردمی و دموکراتیک در منطقه
مزاحمتهایی برای دیپلماسی امریکا و سیاستهای هژمونیک امریکا
ایجاد كند. بيشتر ناظران بر آنند که شرایط جدید، بالانس و
توازن استراتژیک را به نفع «محور مقاومت» خواهد چرخاند. در
دوره دهه 1970، به خاطر حاکمیت دستنشانده شاه در ایران و ارتش
امریکایی ترکیه و روند سیاست انور سادات در مصر، امریکا موفق
شد که «کمربند ارتجاع» را در منطقه بین ایران، ترکیه و مصر حفظ
كند. در دهه اخیر، هژمونی امریکا «محور ارتجاع» در منطقه را به
گونهای دیگر ترسیم كرد. با متصل کردن مصر، خلیجفارس و اردن،
«مقاومت» و مردمسالاری با چالشهای مشابهی روبهرو بودند. به
خاطر مشکلات اقتصادی مصر، نمیتوان به طور واقعبینانه فرض را
بر این گرفت که دولت منتخب مردم مصر از مدار امریکا کاملاً
بریده و خارج شود، ولی با ارزیابی جو سیاسی میتوان فرض را بر
این گرفت که دیگر کشور مصر در حد قلاب اصلی «کمربند ارتجاع» در
منطقه عمل نكنند.
در هفتههای اول بسیج مردم در میدان تحریر قاهره، محافظهکاران
جديد و اسرايیل، نگران پيامدهاي پیروزی انقلاب مصر و تزلزل
شرایط سلطه شدند. روزنامه هاآرتص اسرايیل گزارش کرد که برای
مقابله و آمادگی، دولت نتانیاهو به نوعی شبیهسازی دست زد و سه
سناریوي مختلف را برای آینده مصر پیشبینی کرد: «ایران»،
«ترکیه ـ2» و «ترکیه ـ1». منظور از ترکیه2 این است که مصر در
منطقه از ترکیه هم مستقلتر عمل كند و ترکیه1، کاملاً شبیه
دولت ترکیه کنونی باشد.
در چند سال اخیر کشورهای دموکراتیک ترکیه و برزیل همکاریهایی
مستقل از برنامه هژمونی امریکا در منطقه دنبال كردهاند. خیزش
عرب و دولت مردمسالار مصر، کاملاً به این معادلات در منطقه
خواهد افزود. محمد حسنین هیکل سردبیر سابق روزنامه الاهرام و
یکی از آیکانهای مصر در گفتوگويی در سال گذشته يادآور شد که
مصر باید به خاطر پیشرفت منطقه با ترکیه و ایران همگامی داشته
باشد. (10) اکنون با در نظر گرفتن تحولات اخیر، نظریه آقای
هیکل به عملی شدن نزدیکتر شده است.
بسیاری از جامعهشناسان معتقدند که دیکتاتوری جوامع بسته،
توانایی بالقوه جمعی و مردم را مسدود كرده و از پویایی جامعه
جلوگیری میكند. سرنوشت کشور اسپانیا در اواخر قرن بیستم مثال
بسیار گویایی است. دیکتاتوری طولانی مدت فرانکو از نوع فالانژ
در اسپانیا باعث سرخوردگی جامعه مدنی، انجماد اقتصادی و روحیه
عمومی و عقبماندگی کشور بود. با مرگ فرانکو و ختم دیکتاتوری
وی، کشور اسپانیا دگرگون شد. پیشرفت ناگهانی، خیزش و شکوفایی
چشمگیر کشور اسپانیا در ابعاد جامعه مدنی، اقتصادی، هنری، علمی
پس از یک دهه دموکراسی، همگان را شگفتزده كرد.
تحولات متعدد تاریخی اخیر در سرنوشت ایران تأثیر مثبت گذاشته و
فرصتهای خطیری را برای جامعه ایران فراهم كردهاند، براي
نمونه برکناری رژیم بعث صدام حسین در عراق و رژیم طالبانی در
افغانستان یکی از اتفاقهاي مهم بود. از سوی دیگر شرایط كنونی
و تحولات اخیر و قیام حق مدار و مردمسالار عرب نیز، توازن
استراتژیک را به نفع ایران در منطقه جهت خواهد داد، ولی ایران
در صورتی میتواند از این فرصتها استفاده بهینه کند که جامعه
مدنی در ایران تقویت شده و به سوی مردمسالاری گام بگذارد.
قطعاً دینامیسم اجتماعی در گرو پویایی جامعه مدنی، تقویت
نهادهای اجتماعی و گسترش آزادیهای مدنی و سیاسی است.
پينوشت:
1ـ گفتوگوي فرید زکریا در سی. ان. ان. با جورج سوروس.
http://www. cnn.
com/video/#/video/podcasts/fareedzakaria/site/2011/02/20/gps.
podcast. 02. 20. cnn?iref=allsearch
2ـ پديده اجتماعي معروف به مقوله
Arab Predicament.
3ـ پیروزی مقاومت (حزبالله) لبنان در حمله خانمانسوز اسرايیل
در 2006 و پیروزی جنبش حماس در انتخابات دموکراتیک 2008،
استثنا بود و همواره افتخار دنیای عرب و افکار عمومی عرب به
شمار میآمد.
4ـ گفتوگو با هنریکیسینجر، حمایت وی از مبارک و چالش امریکا
در صورت وجود يك دولت مردمسالار در مصر.
http://www. charlierose. com/view/interview/11450
5ـ نظرات
Robert Satloff
از محافظهكاران جديد امريكا در نهاد
WINEP
http://www. charlierose. com/guest/view/3523
6ـ مکاتبه نگارنده با پروفسور
Michael Brenner
در دانشگاه تگزاس، «آستین».
7ـ سفرهای مکرر هیئتها و مقامات ارشد ارتش مصر به امریکا:
http://www. examiner. com/law-enforcement-in-national/egyptian-military-brass-cut-short-u-s-visit
8 ـ برای شاخت فعالیتهاي اقتصادی و بازرگانی ارتش پاکستان به
عنوان الگوی ارتش مصر رجوع کنید به کتاب:
Military Inc: Inside Pakistan's Military Economy
9ـ گفتوگو با لختر ابراهیمی، بالانس استراتژی هژمونی در منطقه
در تحول است:
http://www. charlierose. com/view/interview/11508
10ـ نظرات محمد حسنین هیکل در مورد همکاری مصر، ترکیه و ایران
در منطقه:
http://newsgroups. derkeiler. com/Archive/Uk/uk. religion.
islam/2009-08/msg00351. html
|