زندگی نامۀ سردار قاسم سلیمانی

 

علی آلفونه

 

سردار سرلشگر قاسم سلیمانی در یکی از روزهای 19 شهریور تا آخر اسفند 1376، و همزمان با  اوجگیری طالبان در افغانستان، به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گماشته شد. انتصاب وی به این سِمَت تصادفی نبود.سردار سلیمانی در منطقه ای کوهستانی در استان کرمان رشد یافته که هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر فرهنگی به افغانستان بیشتر شبیه است تا به قم که گمان می رفت زادگاه اوست. سردار سلیمانی  از جنگ های داخلی  کردستان که با فاصله ای اندک پس از پیروزی انقلاب رخ داد، تجربه های جنگی فراوانی دارد، از فرماندهان کارآزمودۀ سپاه در میدان های جنگ هشت سالۀ ایران و عراق (1367-1359) بوده و پس از آن نیز تاهنگام انتصاب به فرماندهی سپاه قدس، با باندهای قاچاق مواد مخدر در نزدیکی مرزهای ایران و افغانستان  جنگیده است. این شمارۀ مقاله به زندگی نامۀ سردار سلیمانی و علت انتخاب او برای فرماندهی نیروی قدس سپاه می پردازد.

 

"شما باید بدانید که سیاست ایران در قبال عراق، لبنان، غزه، و افغانستان را من تعیین می کنم". این بخشی از پیام سردار سلیمانی است به ژنرال دیوید پترایوس، فرمانده امریکایی نیروهای چند ملیتی در عراق در بهار 1387. سردار سلیمانی گزافه نگفته است. وی فرماندهی سپاه قدس را به عهده دارد که در سال 1358 و با هدف صدور انقلاب اسلامی به آن سوی مرزهای ایران تشکیل شده است. بر پایۀ اسنادِ فاش شده از ایمیل ها و تلگرام های محرمانۀ وزارت خارجۀ ایالات متحده، سفارت امریکا در بغداد سردار سلیمانی را "فرمانده خط مقدم جبهه و در عین حال تنظیم کننده و مجریِ سیاست های دولت ایران در قبال عراق و دومین شخص پس از آیت الله علی خامنه ای" معرفی می کند.

 

نیروی تحت فرماندهی او، علاوه بر پشتیبانی از حزب الله لبنان، مسئول "سازماندهی، آموزش، تأمین مالی، و پشتیبانیِ تجهیزاتیِِ عراقی هایی است که با نیروهای ائتلاف می جنگند". از اسفند 1382، مقامات عراقی همواره از دخالت های نیروی قدس درمسائل سیاسی عراق شکایت کرده اند، و از سردار سلیمانی، به دلیل حمایت از فعالیت های تروریستی، هم در فهرست افراد تحریم شدۀ شورای امنیت سازمان ملل نام برده شده و هم در فهرست تحریم شدگان وزارت خارجه امریکا.

 

نکات اصلی این مقاله:

· در منابع انگلیسی زبان آگاهی های اندکی در بارۀ سردار سرلشگر سلیمانی یافت می شود.

· با جمع آوری منابع فارسی زبان، می توان زندگی سلیمانی و دلیل انتصاب او را به سِمَتِ فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دریافت.

· از آنجا که نسلِ جنگ ایران و عراق در حال قبضۀ زندگیِ سیاسی، نظامی، اقتصادی و حتی معنویِ جمهوری اسلامی است، تحلیل گران سیاسی امریکا می باید به منابع فارسی زبان سال های 1360و دیگر منابعی که به بحث دربارۀ مرحلۀ شکل گیری این نسل پرداخته اند، توجه بیشتری نشان دهند.

 

به رغم نقش محوری سردار سلیمانی در سیاستهای خارجی ایران، منابع انگلیسی زبان هیچ اطلاعاتی در مورد زندگی وی پیش از اشغال افغانستان به دست نمی دهند و حتی در منابع فارسی اینترنتی نیز، که گاه ترجمه ای از منابع انگلیسی است، خبری از این دوره از زندگی او نیست. این کمبود اطلاعاتی در بارۀ زندگی گذشتۀ سردار سلیمانی، بررسی فعالیت های فعلی او را با مانع بزرگی رو به رو می کند. با این همه، مطالعۀ دقیق مطالبی که "مرکز تحقیقات و مطالعات جنگ"ِ وابسته به سپاه در باره جنگ هشت سالۀ ایران و عراق منتشر کرده و توجه به برخی دیگر از اطلاعاتی که به زبان فارسی در اینترنت در دسترس است نکات جالبی از زندگی این سردار سپاه را روشن می کند.

 

دوران کودکی و نوجوانی

بنا بر گزارش وزارت خارجه ایلات متحده، سردار سلیمانی در20 اسفند 1335 در شهر قم به دنیا آمده است. منابع فارسی زبان البته با این نظر مخالفند و روستای رابُرد در استان کرمان در جنوب شرقی ایران را زادگاه سردار سلیمانی می دانند؛ و این خود تأثیر عمده ای در شناخت ما از سردار سلیمانی دارد. زندگی مردم قم بر محور مذهب می چرخد؛ از روحانیان بزرگ و طلبه ها گرفته که از همه جای دنیا به این شهر می آیند، تا زائران حرم، و کسبه ای که زندگی شان بسته به صنعت زیارت است. در حالی که بر عکسِ شهر قم، روستای کوهستانی و دورافتادۀ رابُرد در استان کرمان ساختار قبیله ای دارد و بیشتر شبیه افغانستان است، و شاید همین ویژگی است که سلیمانی را برای فعالیت در جوامع قبیله ای مانند افغانستان و عراق آماده کرده است. به احتمال زیاد همین شناخت یگانۀ او یکی از دلایل اصلی انتخابش برای فرماندهی نیروی قدس نیز بوده است.

 

در منابع اطلاعاتی عمومی چیزی در بارۀ پدر و مادر یا بستگان درجۀ یک او دیده نمی شود، ولی از نام وی پیداست که باید از طایفۀ سلیمانی باشد که در سدۀ یازدهم از فارس به کرمان مهاجرت کردند. سردار سلیمانی در یکی از معدود یادداشتهایی که در باره زندگی اش نوشته می گوید پدرش یک روستایی بوده که حوالی سال 1348 نُه هزار ریال به دولت بدهکار بوده است.  از این یادداشت بر می آید که طایفه و بستگان سردار سلیمانی از دهقانان بی زمینی بوده اند که پس از اصلاحات ارضی شاه در سال 1341 صاحب زمین شدند ولی به دلیل ضعف هایی که در اجرای اصلاحات  وجود داشت دوباره به فقر و فلاکت افتادند.

 

بنا به نوشتۀ سردار سلیمانی، او و یکی از اقوام نزدیکش به نام آقای احمد سلیمانی، که بعدها در سال 1363 در جنگ با عراق به شهادت رسید، در سال 1348 به شهر کرمان برگشتند تا کار کنند و بدهی پدرشان به دولت را بپردازند. در این یادداشت آمده که وی در سیزده سالگی، بی درنگ پس از پایان تحصیلات اجباریِ دورۀ پنج سالۀ دبستان، روستای رابُرد را ترک کرده است. او در سال 1353، به عنوان پیمانکار در سازمان آب کرمان آغاز به کار می کند. اقای مجید ملک، وبلاگ نویس ساکن کرمان، این اطلاعات را تأیید کرده می گوید سردار سلیمانی "به عنوان تکنیسین یا کارمند" در سازمان آب کار کرده است. منبع سومی نیز می گوید سلیمانی بنا بوده؛ این شاید مربوط به زمانی است که هنوز وارد سازمان آب نشده بوده، و یا اشاره به این واقعیت است که سردار سلیمانی بیش از پنج کلاس ابتدایی سواد دیگری نداشته است.

 

سردار سلیمانی، به گفتۀ خودش در یک مصاحبه، در سال 1355 فعالیت های انقلابی اش را، "از طریق آشنایی با شهید حجت الاسلام رضا کامیاب (که در 7 مرداد 1360 به دست سازمان مجاهدین خلق ترور شد) آغاز کرد در حالی که همچنان در سازمان آب هم مشغول به کار بود". حجت الاسلام کامیاب از روحانیان انقلابی شهر گناباد در استان خراسان بود که در ماه های رمضان سال های 1356 و 1357 برای تبلیغ به کرمان می رفت. آنچه سردار سلیمانی در اینجا می گوید با تاریخ حضور کامیاب در کرمان هم خوانی ندارد؛ اگر سردار سلیمانی فعالیتهای انقلابی اش را پس از آشنایی با حجت الاسلام کامیاب شروع کرده باشد باید این اتفاق در سال 1357 رخ داده باشد و نه در سال 1355 و پیش از سفر حجت الاسلام کامیاب به کرمان. نکتۀ قابل توجه دیگر اینکه سردار سلیمانی هیچ جا نمی گوید پیش از انقلاب با روحانیان انقلابی برجستۀ کرمان چون علی اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد علی موحدی کرمانی، یا یحیی جعفری ارتباطی داشته است، و این نشان می دهد که تنها فعالیت انقلابی اش شرکت در سخنرانی های حجت الاسلام کامیاب بر ضد  نظام پهلوی بوده است.

 

عضویت در سپاه پاسداران در کرمان

بنا به گفتۀ سردار سلیمانی، وی پس از پیروزی انقلاب، درعین ادامه کار در سازمان آب کرمان، به عضویتِ مجموعۀ "سپاه افتخاری"، که به وسیلۀ پدرِ شهید قاضی تأسیس شده بود، درآمد. این اطلاعات پذیرفتنی به نظر می رسد زیرا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شورای فرماندهی خود در کرمان را پیش از 8 خرداد 1358 تشکیل داد. سردار سلیمانی می گوید: "همه جوان بودیم و باید به شکلی برای انقلاب فعالیت می کردیم و این گونه بود که وارد سپاه شدم".

 

همانند بسیاری از سپاهیان، سردار سلیمانی هم تا پیش از عضویتش در سپاه هیچ پیشینه و تجربۀ نظامی نداشته، ولی به دلیل آمادگی و عملکرد خوبش به عنوان مربی انتخاب می شود. وی چیزی در مورد اینکه خودش چه مدت آموزش نظامی دیده است نمی گوید، ولی به گفتۀ آقای اصغر محمدحسینی، از اعضای پیشین سپاه کرمان، دوره آموزش آنها پیش از 45 روز نبوده.

 

اعزام به مهاباد

سردار سلیمانی خیلی زود برای سرکوب قیام جدایی طلبانۀ کردها، که درست پس از پیروزی انقلاب رخ داد، به مهاباد در استان آذربایجان غربی فرستاده شد و تجربۀ زندگی قبیله ای و آموزش های نظامی هر دو به کارش آمد. وی اطلاعاتی در باره مأموریت مهابادش به دست نمی دهد ولی، باز به گفتۀ آقای محمدحسینی، گروههای کوچکی از پاسداران کرمان در قالب گردان های نامنظم برای "اداره و حفاظت شهر مهاباد" اعزام شدند.

 

رژیم تهران ترجیح می داد برای سرکوب جدایی طلبان کُردستان و خاموش کردن جنگ خونین قومی میان آذری ها و کردها نظامیان غیر کرد را به منطقه بفرستد که تعلقات قومی و محلی نداشتند.

اینکه در خاطرات آقای محمدحسینی اشاره ای به نام سردار سلیمانی نشده است، شاید نشان دهنده این باشد که گروه های متعددی از کرمان به مهاباد اعزام شدند.  شاید هم سردارسلیمانی و دوستانش نمی خواهند نقش او در وقایع مهاباد آشکار شود. جمهوری اسلامی اصل وجود حرکت جدایی طلبانه در کردستان را مایۀ شرمساری خود می داند، چه رسد به اینکه بگوید غیر کردها را برای سرکوب به این منطقه فرستاده است. در نهان اما، سابقۀ شرکت در جنگهای کردستان از شرایط مهم برای ارتقاء در رده های سپاه است. آقای محسن رضایی، فرمانده پیشین سپاه و دبیر فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام، در مصاحبه ای اذعان می کند که انتخاب آقای  احمد متوسلیان به فرماندهی نیروهای سپاه در لبنان، که  در 14 تیر 1361 به گروگان گرفته شد، دقیقاً به دلیل سابقه اش در سرکوب شورش کردستان بوده است. از این رو می توان گفت به احتمال زیاد تجربۀ سلیمانی در جنگهای کردستان نیز در انتصاب او به فرماندهی سپاه قدس تأثیر داشته است.

 

جنگ با عراق

سردار سلیمانی آشکار می کند که به محض بازگشت از مهاباد به ریاست پادگان قدس سپاه در کرمان منصوب می شود. با اشغال خاک ایران توسط عراق، سردار سلیمانی چندین گردان از سپاهیان کرمان را آموزش می دهد و به جبهه های جنوب اعزام می کند  و کمی بعد، خود در رأس یک گروهان به سوسنگرد اعزام می شود تا جلوی پیشروی عراق در جبهۀ مالکیه را بگیرد.

 

روایت آقای ملک از مشارکت سردار سلیمانی در جنگ با عراق با حکایت سردار سلیمانی تفاوت اساسی دارد. به نوشتۀ آقای ملک، "سلیمانی تنها به یک مأموریت جزئی و برای آبرسانی به جبهه اعزام شده بود، و فقط برای دوهفته. ولی فضای بهشتی و ملکوتی جبهه چنان دل پاک این کارمند وتکنسین جوان را تحت تأثیر قرار می دهد که به جای دو هفته، تمام هشت سال دوران جنگ را در جبهه می ماند".

 

گرچه نمی توان درستی هیچ یک از این دو روایت را اثبات کرد، ولی روایت سردار سلیمانی تصویر جوانی را به نمایش می گذارد که هدف روشنی در زندگی داشته، در حالی که سردارسلیمانیِ روایتِ آقای ملک جوانی است آرمانگرا که برای فرار از زندگی یک نواختش در شهرستان کرمان به حادثه جویی ها وافتخارات جنگ پناه می برد.

 

سردارسلیمانی در بیشتر عملیات عمدۀ نظامی دوران جنگ با عراق شرکت کرد که از آن جمله می توان از این عملیات نام برد: عملیات مشترک سپاه و ارتش در آزاد سازی بستان در 20 آبان تا 15 آذر 1360، با نام عملیات طریق القدس؛ عملیات آزاد سازی غرب دزفول و دهلران و محافظت از اندیمشک، شوش، دزفول، و جادۀ اندیمشک-دزفول از 12 اسفند 1360 تا 10 فروردین 1361، با نام عملیات فتح المبین؛ عملیات تهدید بصره در 20 آبان تا 21 آذر 1360، با نام عملیات خیبر؛ عملیات اشغال سلیمانیه و پیشروی به سوی بصره در 19 دی تا 12 اسفند 1364، به نام عملیات کربلای 5؛ عملیات پیشروی به سوی سلیمانیه در 31 خرداد تا 14 تیر 1366، با نام عملیات نصر5، که طی آن یکانِ تحت فرماندهی سلیمانی مورد حملۀ شیمیایی عراقی ها واقع شد؛ عملیات لشگر 41 ثارالله در شکستن محاصره ای که عراقیها می خواستند پس از ناکامیِ عملیات نصر4 انجام دهند (5 تیر 1366)؛ عملیات بیت المقدس4 برای تصرف بلندی های شاخِ شمیران در 5 تا 9 فروردین 1367؛ و عملیات فاجعه بار فاو و مجنون (فروردین تا تیر 1367) که سردارسلیمانی از همان آغاز با آنها مخالف بود.

 

پس از پایان یافتن جنگ با عراق

با پایان یافتن جنگ در 1367، لشگر 41 ثارالله به فرماندهی سردار سلیمانی به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی کشور هدایت می شدند. بخشهای جنوب شرقی ایران همیشه برای دولت مرکزی ایران دردسر ساز بوده اند. آنچه این مناطق را برای دولت مرکزی مسأله ساز کرده عبارت است از: دور بودن از مرکز قدرت در تهران، داشتن اکثریت سنی مذهب در دل یک کشور شیعه، ساختار طایفه ای و بستۀ سیستان و بلوچستان که استان همجوار خود، کرمان، را نیز از این جهت تحت تأثیر قرارداده، به اضافۀ فقر و بیکاری گسترده که به رونق قاچاق مواد مخدر کمک می کند.

 

بی درنگ پس از آتش بس با عراق، دولت ایران سپاه پاسداران را مأمور مبارزه با قاچاقچیان بزرگ مواد مخدر کرد. کارزاری که سردار سلیمانی فرماندهی کرد به کشته شدن افراد بسیاری انجامید ولی در آخر کامیاب شد. به نوشتۀ مشرق نیوز، "مردم کرمان و سیستان و بلوچستان هنوز دوران حضور قاسم سلیمانی در این منطقه را از امن ترین دوره های زندگی خود می دانند". فعالیت های سردار سلیمانی از سوی اقای رضایی در سال 1373 و از سوی فرمانده بعدی سپاه، سردار سرلشگر یحیی رحیم صفوی، نیز مورد تشویق قرار گرفت. سردار رحیم صفوی گفته است: "سلیمانی منطقه را در عرض سه سال امن کرد". محسن رضایی نیز درست بعد از موفقیت سلیمانی در یک عملیات بزرگ علیه باند قاچاقچیان موادر مخدر به رهبری جلال کامرانی و عید محمد بامری از او ستایش کرد.

 

انتصاب به فرماندهی سپاه قدس

فرمانده پیشین سپاه، صفوی، در گفت و گویی با مرکز اسناد انقلاب اسلامی گفته است در همان سال که خود فرمانده کل سپاه شده سردار سلیمانی را به فرماندهی سپاه قدس گماشته است. از آنجا که آیت الله خامنه ای سردار رحیم صفوی را در 19 شهریور 1376 به مقام فرماندهی کل سپاه منصوب کرده است انتصاب سردار سلیمانی به فرماندهی سپاه قدس نیز باید میان 19 شهریور تا آخر اسفند 1376 رخ داده باشد.

 

زمان انتصاب سلیمانی اهمیت بسیاری دارد. وقایع جاری در کشور همسایه، افغانستان، نظر ایران را در بارۀ تهدیدهایی که متوجهش بود تغییر داد. عراق که در پی تحریم های جهانی ناتوان شده بود نمی توانست تهدید بزرگی برای ایران باشد؛ ایران همچنین در رقابت با عربستان سعودی و امریکا در درگیری های بوسنی شکست خورده بود و نتوانسته بود با بهره گیری از جنگ در یوگسلاویِ سابق جای پایی برای خود در اروپا فراهم کند؛ ولی برآمدن طالبان، که تحلیل گران سیاسی جمهوری اسلامی آنها را آلت دست رقبای منطقه ای خود، عربستان و پاکستان، می دیدند، تهران را با چالش بسیار بزرگی رو به رو کرد. ایران بویژه از این جهت احساس خطر می کرد که عمدۀ سرمایه گذاری سیاسی اش در افغانستان را در میان شیعیان هزاره در غرب افغانستان و سنّیان فارسی زبانِ تاجیک در شمال متمرکز کرده بود. اعدام نُه دیپلمات ایرانی و یک خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی، در 17 مرداد 1377، پس از فتح مزار شریف به دست طالبان، نشان دهندۀ خطر بزرگی بود که ایران را از سوی طالبان تهدید می کرد. سیاست گذاران ایران بزودی دریافتند که در مورد افغانستان یک راه زیگزاگ را پیموده اند. استاد صادق زیبا کلام ، می گوید: "بر خلاف پاکستانی ها، ما یک سیاست حساب شده در مورد افغانستان نداشتیم که بتوانیم ادامه اش بدهیم. ببینید ما یک وقت از حرکت شیعیان حمایت می کردیم، یک بار گلبدین حکمتیار را تأیید می کردیم، و در شرایطی پشتیبان برهان الدین ربانی بودیم... ولی پاکستانی ها تنها از یک گروه جهادی، که امروز اسمشان طالبان است، حمایت کردند. در هر صورت، این گروه از نظر تعداد بزرگترین گروه در افغانستان است چون دو سوم جمعیت افغانستان پشتون هستند".

 

سردار سلیمانی ناگزیر شد سپاه قدس را برای حضور در افغانستان و حفظ آنچه از منافع ایران در افغانستان مانده بود تجدید سازمان کند. جمهوری اسلامی برای نمایش قدرتش به طالبان، دویست هزار نیرو به مرزهای ایران و افغانستان گسیل کرد، ولی سردار سلیمانی به جای نبرد مستقیم با طالبان از داخل مرزهای ایران، عملیات را از تاجیکستان و در حمایت از جبهۀ متحد اسلامی برای نجات افغانستان، که با نام "ائتلاف شمال" نیز شناخته می شد سازماندهی کرد. در منابع موجود، دست کم به یک سفرسردار سلیمانی به تاجیکستان اشاره شده است.

 

نتیجه گیری

انتصاب سردار سلیمانی به فرماندهی سپاه قدس همزمان با قدرت گرفتن طالبان یک پیشامد محض نیست. او از این رو انتخاب شد که بومیِ یک روستای کوهستانی در کرمان بود و با نظام سیاسی جوامع قبیله ای به طور کلی و با جامعه افغانستان بویژه آشنایی نزدیک داشت. او با تجربه ای که از جنگ داخلی کردستان داشت نیز گزینۀ مناسبی بود، چون بنا بود در افغانستانِ عصر طالبان که درگیر جنگهای داخلی بود وارد عمل شود. از همه مهمتر اینکه سردار سلیمانی در هشت سال جنگ با عراق و نیز مبارزه با باندهای مواد مخدر در مناطق مرزی ایران وافغانستان تا پیش ز انتصابش به فرماندهی سپاه قدس تجربۀ بی مانندی اندوخته بود.

 

تحلیل گران امور ایران در امریکا مایلند تنها وضع کنونیِ دوستان یا دشمنان امریکا را مطالعه کنند. در حالی که، نسلی که در دهۀ 1360، در سالهای جنگ با عراق تربیت یافته و شکل گرفته است و امروزه در حال قبضۀ زندگیِ سیاسی، نظامی، اقتصادی، و حتی معنویِ جمهوری اسلامی است،  نیاز به شناخت و مطالعۀ تأثیر جنگ هشت ساله بر جامعۀ ایران را روز به روز بیشتر می کند. سلیمانیِ امروز را بدون مطالعۀ دیروزِ او نمی توان شناخت.

 

به نقل از نشریه چشم انداز خاورمیانه

 

 

 

 

 

 

 



 

© Copyright 2007-2018 Political Articles. All rights reserved